جدول جو
جدول جو

معنی کندکار - جستجوی لغت در جدول جو

کندکار
(کُ)
که کار کند کند. بطی ءالانتقال. بطی ٔالعمل. مقابل تندکار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کامکار
تصویر کامکار
(پسرانه)
کامروا، موفق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زندبار
تصویر زندبار
حیوان بی آزار مانند، گاو و گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رادکار
تصویر رادکار
بخشنده، کریم، جوانمرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودکار
تصویر خودکار
ویژگی دستگاهی که بدون نیاز به انسان کار خود را انجام می دهد، اتوماتیک، کنایه از کسی که بدون دستور دیگران کارهای مربوط به خود را خوب انجام می دهد، نوعی قلم استوانه ای شکل حاوی جوهر غلیظ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکوکار
تصویر نکوکار
نیکوکار، شخص درستکار و خوش رفتار و بخشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادکار
تصویر دادکار
آنکه کارش اجرای عدالت است، عدالت پیشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مددکار
تصویر مددکار
مدد کننده، کمک کننده، یار، یاور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زناکار
تصویر زناکار
زنا کننده، مرد یا زن زنا کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامکار
تصویر کامکار
کامروا، کامران، موفق، خوشبخت
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
صفت کندکار. (دهخدا). عمل کندکار. رجوع به کندکار شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
سریعالعمل. مقابل کندکار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کُ جَ رُ)
دهی از دهستان زیلایی است که در بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انکدار
تصویر انکدار
شتافتن، نیک دویدن، فرود ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامکار
تصویر کامکار
کامروا کامران، سعید سعادتمند خوشبخت: (در چرند اب تبریز بشرف سجده شهریار کامکار کامیاب مشرف شدند)، موفق، عشرت طلب عیاش، جانور شکاری (سباع و طیور)، مطبوع ذایقه: (شیرینیها گوناگون و شیراز های نظیف و ریچار های لطیف و کامه ای کامکار. ) (ترجمه محاسن اصفهان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکوکار
تصویر نکوکار
محسن، خیر، کسی که خیر و نیکی بمردم رساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم کار
تصویر کم کار
کسی که کم کار کند مقابل پر کار، کم تجربه ناشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتکار
تصویر کشتکار
کشاورز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشکدار
تصویر کشکدار
نگهبان مراقب پاسدار: (شاهزاده از آن غافل افتاد که در آن شب اضداد او کشیکچی اند و محتمل است که دروب دولتخانه مسدود ساخته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاکار
تصویر کلاکار
هنگامه ساز، جنگجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودکار
تصویر خودکار
آنچه پیش خود کار میکند و احتیاج بمراقبت ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
فاعل، عامل، کننده، نام خدایتعالی، آفریننده، خالق جهان آفرین، صانع و بمعنی فعال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قندهار
تصویر قندهار
کندهار رخج آراخوو شهری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کردکار
تصویر کردکار
عامل فاعل کننده: (ز گرد ش شود گرد گی آشکار نشانست پس کرده بر کردکار) (گرشا)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که جنس کلی دارد و به خرده فروشان میفروشد، عمده فروش تاجر، عمده فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتکار
تصویر انتکار
تخم کشتن، رنگین شدن به گل سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندکاک
تصویر اندکاک
هموار گردیدن ویران شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنکدار
تصویر بنکدار
((بُ نَ))
عمده فروش، کسی که جنس را به طور عمده می فروشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودکار
تصویر خودکار
دستگاه و آلتی به خودی خود کار می کند، اتوماتیک، مداد خودنویس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کامکار
تصویر کامکار
کامروا، کامران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کردگار
تصویر کردگار
((کِ))
بسیار کننده، فعال، دانسته و عمداً، یکی از نام های خداوند متعال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشتکار
تصویر کشتکار
((کِ))
زارع، برزگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کم کار
تصویر کم کار
((کَ))
تنبل، بی تجربه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودکار
تصویر خودکار
اتوماتیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وندسار
تصویر وندسار
مرکز
فرهنگ واژه فارسی سره