جدول جو
جدول جو

معنی کندوکاو - جستجوی لغت در جدول جو

کندوکاو
تفحص
تصویری از کندوکاو
تصویر کندوکاو
فرهنگ واژه فارسی سره
کندوکاو
((کَ دُ))
تفحص، تجسس، سعی، کوشش
تصویری از کندوکاو
تصویر کندوکاو
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کندو کاو
تصویر کندو کاو
کنجکاوی کردن، ته و توی چیزی را در آوردن، سعی و کوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کند و کاو
تصویر کند و کاو
کنایه از کندن و کاویدن، کنایه از تفحص، تجسس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کندو کو
تصویر کندو کو
تفحص تجسس، سعی کوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاوکاو
تصویر کاوکاو
کاوش، جستجو، تفحص، تجسس، برای مثال تنگ شد عالم بر او از بهر گاو / شورشور اندر فکند و کاو کاو (رودکی - ۵۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
کسی که در جایی یا در امری تفحص و کاوش می کند
فرهنگ فارسی عمید
آنکه کنجکاوی کند متفحص غوررس: روستایی شد در آخر سوی گاو گاو را میجست شب آن کنجکاو. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاوکاو
تصویر کاوکاو
((وْ))
کاوش، جستجو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
((کُ))
کاوش کننده، جستجوکننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
Curious, Intrigued, Inquisitive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
curioso, inquisitivo, intrigado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
neugierig, interessiert
دیکشنری فارسی به آلمانی
ciekawski, dociekliwy, zaintrygowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
любопытный , любознательный , заинтригованный
دیکشنری فارسی به روسی
допитливий , зацікавлений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
curioso, inquisitivo, intrigado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
nieuwsgierig, geïntrigeerd
دیکشنری فارسی به هلندی
जिज्ञासु
دیکشنری فارسی به هندی
فتّاشٌ , جادٌّ , مبهوتٌ
دیکشنری فارسی به عربی
호기심이 많은 , 호기심 많은 , 호기심이 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
好奇な , 好奇心旺盛な , 興味を持った
دیکشنری فارسی به ژاپنی
mdadisi, mwenye shauku, na hamu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ขี้สงสัย , ขี้สงสัย , อยากรู้อยากเห็น
دیکشنری فارسی به تایلندی
কৌতূহলী , কৌতূহলী , কৌতূহলী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تجسس کرنے والا , تجسس کرنے والا
دیکشنری فارسی به اردو
کندو: ببند سال قحط سخت درویش و توانگر را هم از گندم تهی کندوک و هم خالی زنان کرسان. (نزاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندوک
تصویر کندوک
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، کنور، کانور، کندوله، کندو، پرخو
فرهنگ فارسی عمید