کاوش، جستجو، تفحص، تجسس، برای مثال تنگ شد عالم بر او از بهر گاو / شورشور اندر فکند و کاو کاو (رودکی - ۵۳۸)کاوش، جستجو، تفحص، تجسس، برای مِثال تنگ شد عالم بر او از بهر گاو / شورشور اندر فکند و کاو کاو (رودکی - ۵۳۸)
آنکه کنجکاوی کند متفحص غوررس: روستایی شد در آخر سوی گاو گاو را میجست شب آن کنجکاو. (مثنوی)آنکه کنجکاوی کند متفحص غوررس: روستایی شد در آخر سوی گاو گاو را میجست شب آن کنجکاو. (مثنوی)
کندو: ببند سال قحط سخت درویش و توانگر را هم از گندم تهی کندوک و هم خالی زنان کرسان. (نزاری)کندو: ببند سال قحط سخت درویش و توانگر را هم از گندم تهی کندوک و هم خالی زنان کرسان. (نزاری)
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، کنور، کانور، کندوله، کندو، پرخوجای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گِل یا تخته درست کنند، کَنور، کانور، کُندولِه، کُندو، پَرخَو