جدول جو
جدول جو

معنی کندوخانه - جستجوی لغت در جدول جو

کندوخانه
(کَ نَ / نِ)
شان عسل. (آنندراج). کندوی زنبور عسل. (ناظم الاطباء) ، ظرفی که در آن دوغ ریزند و به هم زنند تا مسکۀ آن جدا گردد. (ناظم الاطباء) ، سبد کوچک. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
کندوخانه
شان عسل
تصویری از کندوخانه
تصویر کندوخانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنودانه
تصویر کنودانه
تخم بنگ، شاه دانه، گیاهی یکساله با برگ هایی بلند و دانه هایی به اندازۀ فندق که از آن مواد مخدر و الیاف گرفته می شود، گردی مخدر که از سرشاخ های این گیاه گرفته می شود و به صورت تدخین یا خوردن مصرف می شود
بنگ، فنگ، بنج، زمرّد گیاه، زمرّدگیا، شاهدانج، شهدانج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کندواله
تصویر کندواله
جوان تنومند، درشت اندام، قوی هیکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هندویانه
تصویر هندویانه
هندوانه، میوه ای درشت با پوست ضخیم، مغز لطیف و آبدار و سرخ یا زرد، تخم های ریز، بوتۀ خزنده با برگ های بریده و شاخه هایی که روی زمین می خوابد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کدودانه
تصویر کدودانه
نوعی کرم انگلی دراز و نواری شکل که از طریق گوشت آلوده وارد بدن انسان می شود، کرم کدو، تنیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بندخانه
تصویر بندخانه
زندان، جایی که محکومان و تبهکاران را در آنجا نگه می دارند، محبس، بندیخانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هندوانه
تصویر هندوانه
سیاه، رنگی مانند رنگ زغال برای مثال خاقانی است هندوی آن هندوانه زلف / وآن زنگیانه خال سیاه مدوّرش (خاقانی - ۲۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هندوانه
تصویر هندوانه
میوه ای درشت با پوست ضخیم، مغز لطیف و آبدار و سرخ یا زرد، تخم های ریز، بوتۀ خزنده با برگ های بریده و شاخه هایی که روی زمین می خوابد
هندوانۀ ابوجهل: در علم زیست شناسی حنظل
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دُ)
گردنه ای است بین کرج و چالوس. تونلی به طول چهار کیلومتر در این گردنه احداث شده است که یکی از آثار عمرانی رضاشاه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(هَِ دِ نَ / نِ)
هندویانه. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 122). از: هندوان + پساوند نسبت، لغهً یعنی میوه ای که از هند می آید... گیاهی است از تیره خیار که برگهای بریده و ساقه های گسترده دارد. دلاغ. بطیخ هندی. شامی. دابوغه. فج. خربزۀ شامی. (یادداشتهای مؤلف). میوه های آن درشت و مواد قندی آن برخلاف خربزه در درون بر جمع میگردد و تخمه ها در آن پراکنده اند. (از گیاه شناسی گل گلاب) :
داروغه هندوانه و سرده خیار سبز
کلونده شد محصل و بدران گزیر گشت.
بسحاق اطعمه.
- با یک دست دو هندوانه برداشتن، کنایه از کار فوق طاقت و لیاقت به عهده گرفتن است.
- هندوانۀ ابوجهل. رجوع به این مدخل شود.
- هندوانه افکندن، کمال بیم وترس. (از آنندراج).
- هندوانۀ تلخ، هندوانۀ ابوجهل. رجوع به هر دومدخل شود.
- هندوانه در کون کسی غلطانیدن، بسیار ترسانیدن. (غیاث).
- هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن، کسی را به منظور موافق کردن با خواسته های خود بیش از اندازه ستودن و صفات برجسته به او بستن
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ / لِ)
مرد بلندبالای قوی هیکل. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
چاکرانت به گه رزم و گه بزم بوند
کندواله چو تهمتن چو فلاطون کندا.
شهاب الدین عبداﷲ (از آنندراج).
، پسر امرد بداندام و زشت و او را کرتله هم می گویند. (برهان). امردقوی جثه که به اصفهان کرتله خوانند. (فرهنگ رشیدی). امرد قوی جثه و آن را کنداواله گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). امرد بداندام زشت. (ناظم الاطباء). رجوع به کنداواله شود
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ)
دهی از دهستان خورخوره است که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ نَوْ / کَ نو نَ / نِ)
کنودان که شاهدانه باشد و آن تخم بنگ است. (برهان) (آنندراج). تخم آن (کنب) که شاهدانه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). حب الفتیان. (مهذب الاسماء). کنودان. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ / نِ)
تخم کدو. (یادداشت مؤلف) ، کرم معده را می گویند. (برهان) (آنندراج). یک قسم کرم که در روده های انسان تولید می گردد و هر یک از قطعه های آن شبیه به تخم کدوست به تازی حب القرع و به یونانی تنیا نامند. (ناظم الاطباء). کرم شکم. کرم در شکنبه. (یادداشت مؤلف). این کرم کوتاه و پهن است و بیشتر در رودۀ اعور و رودۀ قولون افتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و هرگاه که این راه که میان زهره و روده است بسته شود کرمی دراز و فرد و نوعی که آن را کدودانه گویند در امعا تولد کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) :
در دفع کدودانه بدستور سلف
خرما و برنگ و مغز جوز آر بکف.
یوسفی طبیب (از آنندراج).
خری سرش ز خرد چون کدوی بی دانه
خری شکم ز کدودانه چون کدو مملو.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ / نِ)
زندان که ترجمه سجن است. (آنندراج). بندی خانه. زندان. محبس. (فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء) :
وحشی نداشت پای گریز از کمند عشق
او را به بند خانه هجران گذاشتیم.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ نَ / نِ)
قسمی از هندوانه. (ناظم الاطباء) ، از نظر شیمیایی صمغ خوشبویی که از بنژوئن بدست آید و در طب بکار رود. (فرهنگ فارسی معین). صمغی است برنگ قهوه ای مایل به سرخی که از درخت بنژوئن ترشح میشود. و محتوی اسیدبنزوئیک است. جوهر حسن لبه. بنژوئن را اگر بسوزانند بوی خوشی از آن متصاعد میگردد. این صمغ را بنامهای لبان جاوی، کندر جاوه ای یا بخور جاوی یا جاوی نیز میخوانند. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو نَ / نِ)
نومنزل. که خانه نو خریده است و به تازگی در آن سکنی گزیده است. که به تازگی خانه به خانه شده است
لغت نامه دهخدا
(صَ نَ / نِ)
اطاق کوچک در پشت اطاق است و صندوق ولباس در آن نهند. پستو برای نهادن صندوق و اسباب
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ / نِ)
آوندی که در آن زنبوران عسل را نگاه می دارند. (ناظم الاطباء). رجوع به کندو و کندوخانه و شعوری ج 2 ورق 306 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ / نِ)
زندان که ترجمه سجن است. (آنندراج). زندان. بندخانه. (فرهنگ فارسی معین) :
ز بندی خانه چشمم که جسته
که زنجیرش سراپا رنگ بسته.
محمدقلی سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هَِ لَ)
رودخانه ای است که به بحر خزر میریزد و محل صید ماهی است. (جغرافیای سیاسی کیهان). رجوع به هنده خاله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جندرخانه
تصویر جندرخانه
اطاقی که در آن اسباب پوشیدنی و غیر پوشیدنی گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندوخانه
تصویر گندوخانه
کندو کندوخانه شان عسل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندیخانه
تصویر بندیخانه
زندان بند خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند خانه
تصویر بند خانه
زندان محبس
فرهنگ لغت هوشیار
هندوانه: و هندوانه بد آن مرتبه که دو از آن خربزه بر چهارپایی نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندوقخانه
تصویر صندوقخانه
پستو
فرهنگ لغت هوشیار
مانندهندوان، سیاه: خاقانی است هندوی آن هندوانه زلف وان زنگیانه خال سیاه مدورش. (خاقانی)، نام مجموع شهرهای هند: وملک تمر با چند سوار معدود سر در جهان گرفت و خود را درهندوانه انداخت و همانجا نقل کرد (وفات کرد) وملک تکین راهندوان بکشتندو پوست او را نزد سلطان محمد فرستادند.: قتلغ خان بدست مولف تاریخ فیروز شاهی بخدمت سلطان پیغام فرستاد که امیران صده چه کس اند و در کدام محل اند که پادشاه جهان پناه ازبرای دفع ایشان نهضت فرماید اگر بشنوند که رایات اعلی درین مهم نهضت فرموده بگریزند و در هندوانهاخزند و دور دست بروند اگر مرا که بنده قدیم این حضرتم فرمان رود لشکر مرتب کنم و بروم وفتنه ایشان فرو نشانم. گیاهی علفی ازتیره کدوئیان که دارای برگهای بریده و میوه های درشت کروی یا بیضوی است که مواد قندی آن برخلاف خربزه که در میان بر جمع شده در درون بر جمع شده است ودانه ها در داخل درون بر پراکنده اند هندوانه دارای آب فراوان است وبعنوان یک میوه مدر و مبرد تجویز میشود ولی چون دارای سلولز فراوان است خوردن زیاد ایجاد نفخ میکند درکشور مادراکثر نقاط بفراوانی کشت میشود وازمیوه های غذائی اصلی قاطبه افراد کشوراست بطیخ هندی حب الحجاز بطیخ سندی بطیخ رقیتربوز بطیخ احمر بطیخ شامی قارپوز بطیخ فلسطینی بطیخ الاخضر. یا هندوانه ابوجهل. گیاهی ازتیره کدوئیان که یکساله است ودارای ساقه خزنده پوشیده از کرک است و برگهای آن متناوب و دارای بریدگیهای نامنظم بسیاراست این گیاه در جنوب اروپا و آفریقا و آسیا (منجمله ایران) بفراوانی میروید وبعلاوه بمنظور استفاده دارویی نیز کشت میگردد میوه اش ببزرگی یک نارنج است و مصرف داروئی دارد و بسیار تلخ است در ترکیب میوه این گیاه گلوکزیدی بنام کولوسنتین وجود دارد که زرد رنگ و محلول درالکل است و بسیار تلخ است و تلخی میوه این گیاه بواسطه وجود همین گلوکزید است. میوه این گیاه مسهلی است قوی وبعلاوه دربیماریهای کبد از آن استفاده میشود و مصرف آن موجب افزایش ترشحات صفرا میشود و گاهی نیز بعنوان قاعده آور از آن استفاده میکنند از میوه این گیاه بیشتر در دامپزشکی استفاده میشود حنظل حدج مراره الصحرا مراره الصحاری شری صرا آحی الما خنچل خربوزه روباه خرزهره کسب کوشت اندین کاپهل مهاکال ابوجهل قارپوزی قثاء النعام شجره خبیثه شجره الخبیثه خطبان کبست کبسته حبه الهبد فنک حمطل کبستو هبیده خربزه ابوجهل زهرگیاه خربزه تلخ کبسه. توضیح دانه این گیاه راحب الحنظل نامند. یا هندوانه زلف. زلف سیاه. یا بایکدست چند هندوانه بلند کردن، در آن واحد با نداشتن وسایل چند کار را انجام دادن، یا پوست هندوانه زیر پای (زیربغل) کسی گذاشتن، یا هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن، اورا بمخاطره انداختن بوسیله تحریک حس غرور وی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنودانه
تصویر کنودانه
شاهدانه تخم بنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هندوانه
تصویر هندوانه
((هِ دِ نِ))
گیاهی است علفی از تیره کدوییان، میوه آن درشت کروی یا بیضوی است و مغز آن لطیف و آبدار و سرخ یا زرد رنگ است. تخم های ریز دارد و تفت داده آن یک قسم آجیل است
هندوانه زیر بغل گذاشتن: هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن کنایه از با ستایش از کسی او را مغرور کردن و فریفتن
هندوانه زیر بغل گذاشتن: هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن کنایه از با ستایش از کسی او را مغرور کردن و فریفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کندواله
تصویر کندواله
((کُ لِ))
تنومند، درشت هیکل
فرهنگ فارسی معین
دوستاق خانه، زندان، سیاهچال، محبس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن هندوانه در خواب بسیار خوب است به خصوص اگر قرمز و رسیده باشد و شما از خوردن آن احساس لذت کنید. منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب