جدول جو
جدول جو

معنی کندزبانی - جستجوی لغت در جدول جو

کندزبانی(کُزَ)
لکنت زبان. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدزبانی
تصویر بدزبانی
ناسزاگویی، هرزه درایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کندزبان
تصویر کندزبان
کسی که در سخن گفتن کند باشد یا زبانش بگیرد، الکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تندزبان
تصویر تندزبان
کسی که خوب سخن بگوید و هنگام حرف زدن زبانش نگیرد، تیززبان، زبان آور، کسی که سخن درشت بگوید
فرهنگ فارسی عمید
(کُ دُ)
نسبت است مر کندران را. (از لباب الانساب) (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(کُ دُ)
منسوب به کندلان است که از قرای اصفهان می باشد. (الانساب سمعانی). منسوب به کندلان است که از قرای اصفهان می باشد و از آنجاست ابوطالب احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن یوسف بن دینار قرشی کندلانی الاصبهانی. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(تُ زَ)
فصیح و حراف و سخن آرا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ)
ژاژخایی و هرزه سرایی. (ناظم الاطباء). بذائت. بذائت لسان. ذرب. بذرب. بذاء. فحش. دشنام. ناسزا. بددهنی: تو همه کلفتهای مرا با بدزبانی می تارانی. (یادداشت مؤلف).
- بدزبانی کردن، ناسزا گویی کردن. تندی و تیزی کردن:
تو با او چنین بدزبانی مکن
چنین تندی و دل گرانی مکن.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کُ بَ)
کند بودن در بیان و تقریر. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کُ زَ)
کسی که زبانش به هنگام سخن گفتن کند باشد. الکن. (فرهنگ فارسی معین) :
کسی که ژاژ دراید به درگهی نشود
که چرب گویان آنجا شوند کندزبان.
فرخی (دیوان ص 329)
لغت نامه دهخدا
(کَمْ)
نسبت است مر کنبانیه را و از آنجاست محمد بن قاسم بن محمد الاموی الجاحظی الکنبانی. (از معجم البلدان). و رجوع به کنبانیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کند زبانی
تصویر کند زبانی
لکنت زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کند بیانی
تصویر کند بیانی
کند بودن در بیان و تقریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کند زبان
تصویر کند زبان
کسی که زبانش بهنگام سخن گفتن کند باشد الکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم زبانی
تصویر کم زبانی
کم زبان بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندزبان
تصویر کندزبان
اکهم
فرهنگ واژه فارسی سره
بدگویی، سب، فحش، ناسزا، هتاکی، دشنام گویی، فحاشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد