جدول جو
جدول جو

معنی کنخ - جستجوی لغت در جدول جو

کنخ
(کَ نَ)
دوغ خشک شده را گویند که کشک و قروت باشد. (برهان) (آنندراج). مصحف کتخ. (حاشیۀبرهان چ معین). کشک و دوغ خشک شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنگ
تصویر کنگ
بال مرغ، بال، شاخۀ درخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاخ
تصویر کاخ
قصر، کوشک، ساختمان بزرگ دارای چندین اتاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنج
تصویر کنج
گوشه، زاویه، چین و شکن، چروک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرخ
تصویر کرخ
بی حس، برای مثال سر چاه چنین مباش کرخ / زان که چاه است بر سر دوزخ (آذری طوسی- مجمع الفرس - کرخ)، با حالت سستی و بی حالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنک
تصویر کنک
گردوی سخت، بخیل، خسیس، کنسک، کنس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنه
تصویر کنه
اصل، گوهر، حقیقت، پایان، نهایت چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنف
تصویر کنف
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، توشدان، حرزدان، راویه، جراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کند
تصویر کند
مقابل تند، دارای حرکت آهسته و آرام
مقابل تیز، فاقد برندگی
کنده
شجاع، دلیر، پهلوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنا
تصویر کنا
زمین، مرز، کنار، کناره
کننده، عامل، فاعل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنخت
تصویر کنخت
درخشش و برق وسایل برنده مانند شمشیر که نشان دهندۀ تیزی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کند
تصویر کند
قند
جراحت، گودال
پسوند متصل به واژه به معنای کنده شده مثلاً آبکند،
کند و کاو: کنایه از کندن و کاویدن، کنایه از تفحص، تجسس
کند و کوب: کندن و کوبیدن، آشوب، تشویش، اضطراب، برای مثال نه گفت اندر او کار کردی نه چوب / شب و روز از او خانه در کند و کوب (سعدی۱ - ۱۲۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنه
تصویر کنه
سایه بان بالای در، سقف یا پوشش بالای در خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنز
تصویر کنز
کاناز، قسمت انتهایی خوشۀ خرما که به شاخه چسبیده است، کناز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنب
تصویر کنب
کنف، نوعی الیاف محکم از جنس سلولز که برای ساختن طناب و ریسمان به کار می رود، گیاهی از خانوادۀ پنیرکیان که این الیاف از آن ساخته می شود و دانۀ آن به عنوان دارو مصرف می شود، ژوت، قنّب برای مثال دختر رز که تو بر طارم تاکش دیدی / مدتی شد که بر آونگ سرش در کنب است (انوری - ۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشخ
تصویر کشخ
ریسمانی که خوشه های انگور را به آن می آویزند تا خشک شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنف
تصویر کنف
نوعی الیاف محکم از جنس سلولز که برای ساختن طناب و ریسمان به کار می رود، گیاهی از خانوادۀ پنیرکیان که این الیاف از آن ساخته می شود و دانۀ آن به عنوان دارو مصرف می شود، کنب، قنّب، ژوت
جانب، کرانه
پناه، حمایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنخ
تصویر زنخ
قسمت جلوآمدۀ آروارۀ زیرین
زنخ بر خون زدن: کنایه از شرمنده شدن، سرافکنده شدن
زنخ زدن: کنایه از سخن بیهوده گفتن، بیهوده حرف زدن، چانه زدن
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان قاقازان است که در بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع است و 225 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
برهم آمیخته شدن کلام از خطا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اختلاط و برهم آمیختگی کلام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ)
جوهر باشدچنانکه گویند: شمشیر بی کنخت، یعنی شمشیر بی جوهر. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). جوهر شمشیر. (فرهنگ رشیدی). آبداری و تابانی: شمشیر بی کنخت، شمشیر بی جوهر که آبدار و تابان نباشد. (ناظم الاطباء) :
بر چهرۀ عدوی تو شمشیر بی کنخت
با گوهر مرصع و در کارزار لعل.
کلامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کِ رُ)
کلمه یونانی گاورس. جاورس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فنخ
تصویر فنخ
چیره گشتن چیرگی، خوار کردن، شکستن استخوان: بی خون آلودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنخه
تصویر کنخه
(کشتی رانی) علم راجع به اتصال بسه ها (سواحل خلیج فارس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنخت
تصویر کنخت
جوهر شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنخ
تصویر سنخ
بنیاد، اصل، بیخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنخ
تصویر زنخ
سخن بیهوده گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنخ
تصویر رنخ
سستی ناتوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاخ
تصویر کاخ
قصر، خانه های چندین طبقه رویهم و بر افراشته را گویند، کوشک بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنخت
تصویر کنخت
((کَ نَ))
جوهر، جوهر شمشیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاخ
تصویر کاخ
قصر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنش
تصویر کنش
عمل، فعل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنس
تصویر کنس
خسیس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کند
تصویر کند
قند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنا
تصویر کنا
فاعل
فرهنگ واژه فارسی سره