جدول جو
جدول جو

معنی کنتور - جستجوی لغت در جدول جو

کنتور
شمارنده
تصویری از کنتور
تصویر کنتور
فرهنگ واژه فارسی سره
کنتور
دستگاه مخصوص تعیین مصرف برق، آب، گاز و امثال آن ها، دستگاه شمارنده برای کمیّت های مختلف
تصویری از کنتور
تصویر کنتور
فرهنگ فارسی عمید
کنتور
آلتی که مقدار مصرف برق، آب، گاز و غیره را در یک کارخانه یا یک موسسه تعیین کند
فرهنگ لغت هوشیار
کنتور
((کُ تُ))
کنتر، دستگاهی برای تعیین کردن مصرف برق و آب و امثال آن ها
تصویری از کنتور
تصویر کنتور
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

فرانسوی ملگیا الکل یا اترکه از عناصر فعال موادمعدنینباتی و حیوانی استخراج میشود. یا تنتورید. محلول ید و الکل که برای التیام زخم بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از قدیمترین و کاملترین سازهای ایرانی که به شکل ذوزنقتین ساخته شده و سیمهای بسیار بر روی آن کشیده شده است و آنرا به وسیله دو مضراب چوبی نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنتور
تصویر تنتور
محلول یک دارو در الکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کانتور
تصویر کانتور
دایرۀ حسابداری در تجارتخانه، کارخانه یا شرکت دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاتور
تصویر کاتور
کاتوره: (چه چیز است آنکه باز راست و بازور همی سازد بکار سازش گور) (بگور اندر شود ناگه پیاده برون آید سوار از گور کاتور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانتور
تصویر کانتور
دایره حسابداری در کارخانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنکور
تصویر کنکور
هم آهنگی، همکاری، مسابقه، رقابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندور
تصویر کندور
لاتینی تازی گشته شاهرخ کرکس آمریکایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنتور
تصویر تنتور
((تَ))
الکل یا اتر که از عناصر فعال مواد معدنی، نباتی و حیوانی استخراج می شود
فرهنگ فارسی معین
((سَ))
از سازهای ایرانی به شکل ذوزنقه که دارای سیم های بسیاری است و به وسیله دو مضراب چوبی نواخته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنکور
تصویر کنکور
((کُ))
مسابقه، امتحان ورودی
فرهنگ فارسی معین
یکی از ساز های زهی که سیم های بسیار (حدود ۷۲ سیم) بر روی آن کشیده شده و با دو مضراب چوبی بلند نواخته می شود و از قدیمی ترین سازهای ایران است
فرهنگ فارسی عمید
جلسۀ آزمون کتبی که داوطلبان برای ورود به دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالی در آن شرکت می کنند
فرهنگ فارسی عمید
رعد تندر: بلرزید صحرا و کوه و کنور تو گفتی که برق آتشی زد بطور. (علی فرقدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنور
تصویر کنور
((کُ))
رعد، تندر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنور
تصویر کنور
((کَ یا کِ))
مکر، فریب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنور
تصویر کنور
((کَ))
ظرف بزرگ گلی که در آن غله ریزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنور
تصویر کنور
رعد، غرش ابر، برای مثال بلرزید صحرا و کوه از کنور / تو گفتی که برق آتشی زد به طور (فرقدی - لغتنامه - کنور)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنور
تصویر کنور
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، پرخو، کانور، کندوک، کندوله، کندو برای مثال از تو دارم هرچه در خانه خنور / وز تو دارم نیز گندم در کنور (رودکی - ۵۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنتور ساعتی
تصویر کنتور ساعتی
پاسگساره نما
فرهنگ لغت هوشیار