جدول جو
جدول جو

معنی کنت - جستجوی لغت در جدول جو

کنت
(کِ)
قدیمی ترین قلمرو کشورهای هفتگانه انگلوساکسون است که مرکز آن ’کانتربوری’ در انگلستان و شهرهای اصلی آن دوور، فولکستن و کانتربوری است. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
کنت
(کُ جِ)
حمدالله مستوفی این نام را در شمار بلاد مشهور ماوراءالنهر یاد می کند ولی یاقوت از آن نامی نمی برد و ’کنب’ را از شهرهای ماوراءالنهر می داند و ظاهراً یکی مصحف دیگری است: و به جانب شهر کنت امیری با یک تومان لشکر روان شد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی صص 69- 70). و خبر او چون به سمع الوش ایدی رسید لشکر را بر هر دو طرف جیحون به چند جایگاه بداشت و به کشتی ها پل بستند و عراده ها بر کار کردند... چون به کنار بارجلیغ کنت رسید... از آب برون آمد. (جهانگشای جوینی ص 72)
لغت نامه دهخدا
کنت
(کُ)
در قرون وسطی به فرمانده نظامی یک سرزمین اطلاق می گردید که به وسیلۀ سلسلۀ شارلمانی به وجود آمده و به تدریج به استقلال رسیدند و سپس عنوان نجبا گردید که از ’مارکی’ پایین تر و از ’ویکنت’ بالاتر بودند. (از لاروس). لقبی است که در فرنگستان به مردمان نجیب و شریف می دهند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کنت
(کَ)
نوعی از خرما. (از دزی ج 2 ص 492)
لغت نامه دهخدا
کنت
(زَ)
درشت گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کنت
(زَ لَ فَ)
توانا و استوار گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کنت
استواری استوارگریدن انگلیسی از} کومس {لاتینی به ارش همدم کنت (گویش بلوچی) کند کنداور
فرهنگ لغت هوشیار
کنت
((کُ))
لقبی اشرافی در اروپا
تصویری از کنت
تصویر کنت
فرهنگ فارسی معین
کنت
از توابع یخکش بهشهر، روستایی کوهستانی درجنوب تروجن بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنتراست
تصویر کنتراست
کنتراست (Contrast) یکی از عناصر اساسی است که برای ایجاد جذابیت بصری، تاثیرات دراماتیک و تفاوت های احساسی در صحنه ها استفاده می شود. این مفهوم به تفاوت بین نور و سایه در یک صحنه یا فیلم اشاره دارد که تأثیر بسیار زیادی بر تجربه بیننده دارد.
انواع کنتراست در سینما:
۱. کنتراست نورپردازی (Lighting Contrast):
کنتراست بالا (High Contrast): در سینما، استفاده از نورپردازی با کنتراست بالا، به معنای تفاوت شدید بین نواحی نورانی و سایه ای در صحنه است. این نوع کنتراست معمولاً برای ایجاد جو دراماتیک، تنش و تأثیر قوی بر بیننده استفاده می شود. به طور معمول در صحنه های اکشن، هیجانی، و ترسناک از این نوع کنتراست استفاده می شود تا بر تنش و ارزش های احساسی تأکید شود.
کنتراست کم (Low Contrast): در مقابل، کنتراست کم به تفاوت کم بین نواحی نورانی و سایه ای اشاره دارد. این نوع کنتراست معمولاً در صحنه های آرام و صمیمی استفاده می شود، جایی که تأثیرات نرم و آرامش بخش بر بیننده تأکید می شود.
۲. کنتراست رنگی (Color Contrast):
کنتراست رنگی در سینما به تفاوت های رنگی بین اجزای مختلف یک صحنه یا فیلم اشاره دارد. استفاده از رنگ های متضاد مانند قرمز و سبز، آبی و نارنجی و غیره، می تواند جذابیت بصری فیلم را افزایش دهد و بر تأثیرات روحی و احساسی کاراکترها تأکید کند.
۳. کنتراست مکانی (Spatial Contrast):
این نوع کنتراست به تفاوت بین اجزای مختلف یک صحنه از نظر مکانی اشاره دارد. استفاده از زوایای دوربین مختلف، فاصله از فراهم کننده، و استفاده از فضا و عناصر مختلف دکوراسیون می تواند کنتراست مکانی را تقویت کند و بر تأثیرات مکانی و جغرافیایی صحنه تأثیر بگذارد.
اهمیت کنتراست در سینما:
جذابیت بصری: کنتراست مناسب می تواند به تصاویر بصری جذابیت و زیبایی بیشتری ببخشد و بر توجه بیننده تأثیر بگذارد.
تأثیر دراماتیک: استفاده از کنتراست بالا می تواند تأثیرات دراماتیک و تنش بخشی را در صحنه ها تقویت کند.
تأثیرات روحی و احساسی: کنتراست رنگی و نورپردازی می توانند بر تأثیرات روحی و احساسی کاراکترها و داستان تأکید کنند و تجربه بیننده را افزایش دهند.
به طور کلی، استفاده حساس و هوشمندانه از انواع کنتراست در سینما می تواند به ایجاد تجربه بصری چشمگیر و قوی کمک کند و بر جذابیت و تأثیرات عمیق فیلم یا نمایش تأثیر بگذارد.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از کنترات
تصویر کنترات
قرارداد، مقاطعه کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وکنت
تصویر وکنت
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، کابوک، آشیان، بتواز، وکر، پدواز، پتواز، تکند، کابک، پیواز، آشانه، آشیانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکنت
تصویر لکنت
گرفتن زبان هنگام حرف زدن، کندزبانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکنت
تصویر مکنت
توانگری، قدرت، توانایی، نیرو
فرهنگ فارسی عمید
(کِ تَ)
کوتاه قامت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَ)
قدرت. (غیاث) (ناظم الاطباء). مکنه. توانایی:
فلک چاکر مکنت بی کرانش
خرد بندۀ خاطر هوشیارش.
ناصرخسرو.
پادشاه کامران آن باشد که تدبیر کارها پیش از فوات فرصت و عدم مکنت بفرماید. (کلیله و دمنه). چون موش با همه صغار و مهانت خویش از مشرع چنان کاری عظیم به در می آید اولیتر که ما با این مکنت و مکانت... جواب این خصم توانیم داد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 208). ارانب و ثعالب را مجال مجادله ممکن نگردد و مکنت مقاومت صورت نبندد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 291). ارسلان مکنت مقام و فرصت استجمام نیافت و به ابیورد شد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 294). چون بدانستند که مکنت ثبات و قدرت نجات نیست خود را از شرفه های قلعه به زیر انداختند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 415). امیر عزت مکنت را به وراثت از پدر بزرگوار دریافت. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 447). به قدر اقتدار روزگار و اندازۀ مکنت وقت... یک چند طویها و جشنها کردند. (تاریخ غازان ص 52). بنیان مکنت و شوکت ایشان به یکبارگی انهدام پذیرفت. (ظفرنامۀ یزدی چ امیرکبیر ص 401). با وجود توافر اسباب مکنت و کامکاری و اجتماع مواد عظمت و نامداری... (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 8) ، توانگری. (غیاث). ثروت و توانگری. (ناظم الاطباء). دارایی. خواسته. دستگاه. تمکن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
عید قربان رسید خواهد و نیست
مکنت گاو و گوسفند و بعیر.
سوزنی.
مکنتش بسته با قضا پیمان
قدرتش کرده با قدر میثاق.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 270).
اگر نیک تأمل کنی پاسبانان گنج مکنت مقتصدانند. (مرزبان نامه). جولاهه سیم برگرفت و چون زر، سرخ روی قوی دل پشت به دیوار مکنت و فراغت بازداد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 227). وام اگرچه اندک باشد چون متراکم گردد مکنت بسیار از ادای آن قاصر گردد. (مرزبان نامه ایضاً ص 203). پدر گفت ای پسر منافع سفر... بی شمار است ولیکن مسلم پنج طایفه راست: نخستین بازرگانی که با وجود نعمت و مکنت غلامان و کنیزان دارد... (گلستان). حلم ما با سیاست و تواضع ما با مهابت و عفو ما با قدرت و کرم ما با مکنت قرین است. (از مکاتیب خواجه رشیدالدین فضل اﷲ)
لغت نامه دهخدا
(لَ کَ)
کلته. فرسوده. عاجز. از کار مانده. لکنته. لکنتی: اسبی لکنت یا شمشیری لکنت و غیره
لغت نامه دهخدا
(لُنَ)
لکنه. گرفتگی زبان در هنگام سخن گفتن که به هندی هکلانا گویند. (غیاث). درماندن به سخن. (منتهی الارب). لکن. لکنونه. لکونه. کندی زبان. کندزبانی. از کارماندگی. کلته. زبان شکستگی. عی ّ در لسان. گرفته زبانی. درماندگی در سخن. شکستگی زبان. تهتهه. (منتهی الارب) : تهته، لکنت کردن. تختخه، لکنت زبان. تلاکن، لکنت کردن با خود تا مردم خندند. (منتهی الارب).
- زبانش به لکنت افتادن، به تت و پت افتادن
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
گول. (منتهی الارب). گول و احمق. (آنندراج) (ناظم الاطباء). احمق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ تِ)
زن کنت یا بیوۀ کنت، زنی که مالک یک کنت نشین باشد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(کُ تُ)
پست قامت. (منتهی الارب) (آنندراج). کوتاه و کوتاه قامت و قصیر. (ناظم الاطباء). قصیر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ تُ)
کناتب. کوتاه قامت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِ نَ)
تخم بیدانجیر است و به عربی حب الخروع خوانند. گرم و خشک است در دوم و مسهل بلغم باشد و قولنج را بگشاید. (برهان). تخم بیدانجیر است که مسهل بلغم است. (آنندراج) (انجمن آرا). کرچک و تخم بیدانجیر. (ناظم الاطباء). اسم فارسی حب الخروع است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نوعی خرما. (از دزی ج 2 ص 492) و رجوع به کنت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکنت
تصویر مکنت
پوشاننده، حاجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکنت
تصویر لکنت
گرفتگی زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنتح
تصویر کنتح
گول نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکنت
تصویر مکنت
((مُ نَ))
توانگری، نیرو، ثروت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنتس
تصویر کنتس
((کُ تِ))
لقب همسر یا دختر کنت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لکنت
تصویر لکنت
((لُ نَ))
گرفتگی زبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنتور
تصویر کنتور
شمارنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنترل
تصویر کنترل
مهار، وارسی، در شمار آوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
زبان پریشی، زبان گرفتگی، کندزبانی، گرفتگی زبان، من ومن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تمکن، تمول، تنعم، توانگری، خواسته، ثروت، دارایی، مال، هستی
متضاد: مسکنت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع چهاردانگه ی سورتچی ساری، کدام یک؟
فرهنگ گویش مازندرانی