- کنبا
- فرانسوی پیکار رزم کشمکش
معنی کنبا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ریسمان نارگیلی لاتینی تازی گشته کویک گرمسیر از گیاهان
دم اسب از گیاهان
آشی که از بن پزند
جمع نبا خبرها آگاهیها داستانها، جمع نبا خبرها آگاهیها داستانها
خبر دادن، آگاه ساختن
فیلسوف، حکیم، کاهن، گندا، کنداگر
بادی که از سمت وزش خود برگردد، باد نامساعد برای کشتی
هندی تازی گشته از انبه نغزک از گیاهان
ریواس
کرنب با کلم با آش کلم آش کلم
عاقل و دانا و فیلسوف
منسوب به کنب از مردم قم اهل قم قمی
ریسمان خام
سخت و درشت
کنبوث: در ترنجیده زفت مرد ترنجیده اندام
ستمکار، خوشه خرما
شکنبه گوسفند که در آن گوشت قیمه و برنج و لپه و جز آن آکنده پزند و خورند
باد نا مساعد بادی که از جهت وزش خود منحرف گرددباد گژ. یا نکباء (نکبای) نکبت. (تشبیهی) نکبت مانند نکباء: در آن وقت که نکبای نکبت او وزیدن گرفت
آش کلم
فاعل
زمین، مرز، کنار، کناره
کننده، عامل، فاعل
کننده، عامل، فاعل
کنف، نوعی الیاف محکم از جنس سلولز که برای ساختن طناب و ریسمان به کار می رود، گیاهی از خانوادۀ پنیرکیان که این الیاف از آن ساخته می شود و دانۀ آن به عنوان دارو مصرف می شود، ژوت، قنّب برای مثال دختر رز که تو بر طارم تاکش دیدی / مدتی شد که بر آونگ سرش در کنب است (انوری - ۴۹)
هفتاد و هشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۰ آیه، تساؤل، معصرات، عمّ، خبر
آخال، آخالدان، تراشه سونش
پینگی پینه بستگی: در دست یا پا کنف بنگرید به کنف شاهدانه، کنف، ریسمانی که از کنب سازند: بولهب با زن به پیشت میرود ای ناصبی بنگر آنک زنشرا در گردن افکنده کنب. (ناصر خسرو)، بنگ ورق الخیال. نوعی خیار شنبر خیار خیار چنبر: کدک کشک نهاده است و تغار دوراغ قدحی کرده پر از کنگر و کنبی خوشخوار. (بسحاق اطعمه)، طناب پوسته کتان
کننده، فاعل عامل: اگر اندر ذات وی بود وی پذیرا بودی نه کنا
آگهی، یکی از سیمناد های نپی (سوره های قرآن) گفتارخبر: زانکه قدرمستمع آمدنبا برقدخواجه برددرزی قبا. (مثنوی لغ)، قران: نورازآن ماه باشدوین ضیا آن خورشیداین فروخوان ازنبا. (مثنوی لغ) آگاهی خبر، جمع انباء، قرآن. یانباء عظیم. قرآن
فرانسوی رزمی جنگجو، پای درازیان پرندگانی که پای دراز دارند