کندن، پسوند متصل به واژه به معنای کننده مثلاً خارکن، چاه کن، کوه کن، پسوند متصل به واژه به معنای محل درآوردن مثلاً کفش کن، رختکن، پسوند متصل به واژه به معنای کنده شده مثلاً ریشه کن
کندن، پسوند متصل به واژه به معنای کَنَنده مثلاً خارکن، چاه کن، کوه کن، پسوند متصل به واژه به معنای محل درآوردن مثلاً کفش کن، رختکن، پسوند متصل به واژه به معنای کنده شده مثلاً ریشه کن
مادۀ مضارع از ’دیدن’، بینیدن، مخفف بیننده، بیننده و نگرنده، و این هرگزبه تنهائی استعمال نمیشود و همیشه به آخر اسم ملحق میگردد مانند چشم حق بین و دیدۀ حقیقت بین یعنی چشمی که راستی و حقیقت چیزی را مشاهده میکند و نیز جهان بین و خرده بین و مصلحت بین و جز آنها، (ناظم الاطباء)، - در ترکیبات زیر مخفف بیننده است: آخربین، اختربین، افزون بین، اندک بین، اول بین، باریک بین، بدبین، بیش بین، پاک بین، پایان بین، پنهان بین (بینندۀ پنهان)، پوشیده بین، پیش بین، تقصیربین، تیزبین، جهان بین، حال بین، حسرت بین، حقیقت بین، حق بین، خالی بین، خدابین، خدای بین، خرده بین، خودبین، خوش بین، خویشتن بین، دوبین، دوربین، دوست بین، دهن بین، ذره بین، رازبین، راست بین، راه بین، رای بین، رصدبین، روشن بین، ژرف بین، سال بین، شانه بین، صورت بین، طالعبین، ظاهربین، عاقبت بین، عالم بین، عیان بین، عیب بین، غیب بین، فال بین، کتاب بین، کت بین، کج بین، کژبین، کف بین، کم بین، کوتاه بین، گوهربین، مآل بین، مصلحت بین، موی بین، نزدیک بین، نقش بین، نوربین، نهان بین، نیک بین، واقعبین، رجوع به همین ترکیبات درجای خود شود، ، پسوند مکانی مانند: مادبین، برزبین، یادبین، نصیبین، فاسبین، ماربین، وهبین،
مادۀ مضارع از ’دیدن’، بینیدن، مخفف بیننده، بیننده و نگرنده، و این هرگزبه تنهائی استعمال نمیشود و همیشه به آخر اسم ملحق میگردد مانند چشم حق بین و دیدۀ حقیقت بین یعنی چشمی که راستی و حقیقت چیزی را مشاهده میکند و نیز جهان بین و خرده بین و مصلحت بین و جز آنها، (ناظم الاطباء)، - در ترکیبات زیر مخفف بیننده است: آخربین، اختربین، افزون بین، اندک بین، اول بین، باریک بین، بدبین، بیش بین، پاک بین، پایان بین، پنهان بین (بینندۀ پنهان)، پوشیده بین، پیش بین، تقصیربین، تیزبین، جهان بین، حال بین، حسرت بین، حقیقت بین، حق بین، خالی بین، خدابین، خدای بین، خرده بین، خودبین، خوش بین، خویشتن بین، دوبین، دوربین، دوست بین، دهن بین، ذره بین، رازبین، راست بین، راه بین، رای بین، رصدبین، روشن بین، ژرف بین، سال بین، شانه بین، صورت بین، طالعبین، ظاهربین، عاقبت بین، عالم بین، عیان بین، عیب بین، غیب بین، فال بین، کتاب بین، کت بین، کج بین، کژبین، کف بین، کم بین، کوتاه بین، گوهربین، مآل بین، مصلحت بین، موی بین، نزدیک بین، نقش بین، نوربین، نهان بین، نیک بین، واقعبین، رجوع به همین ترکیبات درجای خود شود، ، پَسوَندِ مَکانی مانند: مادبین، برزبین، یادبین، نصیبین، فاسبین، ماربین، وهبین،
مخفف کون است که نشستگاه باشد. عربان دبر خوانند. (برهان) (آنندراج). کون باشد. (اوبهی). کون و دبر. (ناظم الاطباء). کون بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 403) : سبلت چو کن مرغ کن و کفت برآور بنمای به سلطان کمر ساده و ایزار. حقیقی (از لغت فرس چ اقبال ص 403). رجوع به کون شود
مخفف کون است که نشستگاه باشد. عربان دبر خوانند. (برهان) (آنندراج). کون باشد. (اوبهی). کون و دبر. (ناظم الاطباء). کون بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 403) : سبلت چو کن مرغ کن و کفت برآور بنمای به سلطان کمر ساده و ایزار. حقیقی (از لغت فرس چ اقبال ص 403). رجوع به کون شود
مرکز بخشی است در شمال باختری تهران که در ابتدای درۀ سولقان واقع است و درحدود 5200 تن سکنه دارد. بخش کن از 5 محله به نامهای سرآسیاب، اسماعیلیان، درقاضی، میان ده، بالون تشکیل می گردد و این محله ها و باغهای کن در قسمت خاور رود خانه کن که از ارتفاعات شمالی سولقان سرچشمه می گیرد واقع است. و آب مزروعی این قصبه از زهاب همین رودخانه تأمین می شود. دارای بخشداری، ژاندارمری، بهداری، آمار، پست، محضر رسمی و دبستان و چندین مغازه و دکان است. بخش کن در سابق مهم بوده و از چهار دهستان کن و شمیران و ارنگه و لورا و شهرستانک تشکیل می گردید، که در اواخر سال 1326 ه. ش. دهستان شمیران تبدیل به بخش و دهستانهای ارنگه و لورا و شهرستانک ضمیمۀ بخش کرج گردیده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
مرکز بخشی است در شمال باختری تهران که در ابتدای درۀ سولقان واقع است و درحدود 5200 تن سکنه دارد. بخش کن از 5 محله به نامهای سرآسیاب، اسماعیلیان، درقاضی، میان ده، بالون تشکیل می گردد و این محله ها و باغهای کن در قسمت خاور رود خانه کن که از ارتفاعات شمالی سولقان سرچشمه می گیرد واقع است. و آب مزروعی این قصبه از زهاب همین رودخانه تأمین می شود. دارای بخشداری، ژاندارمری، بهداری، آمار، پست، محضر رسمی و دبستان و چندین مغازه و دکان است. بخش کن در سابق مهم بوده و از چهار دهستان کن و شمیران و ارنگه و لورا و شهرستانک تشکیل می گردید، که در اواخر سال 1326 هَ. ش. دهستان شمیران تبدیل به بخش و دهستانهای ارنگه و لورا و شهرستانک ضمیمۀ بخش کرج گردیده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
به معنی بخیه باشد که خیاطان بر جامه و امثال آن زنند و آن را به عربی غرزه گویند. (برهان) (آنندراج). بخیه که آن را کله نیز گویند. (رشیدی). بخیه و آجیده ای که در جامه می زنند. (ناظم الاطباء) ، در ترکی به معنی پس و عقب. (غیاث) (آنندراج) ، پیلۀ کرم ابریشم، وسط، حیاط خانه. (ناظم الاطباء)
به معنی بخیه باشد که خیاطان بر جامه و امثال آن زنند و آن را به عربی غرزه گویند. (برهان) (آنندراج). بخیه که آن را کله نیز گویند. (رشیدی). بخیه و آجیده ای که در جامه می زنند. (ناظم الاطباء) ، در ترکی به معنی پس و عقب. (غیاث) (آنندراج) ، پیلۀ کرم ابریشم، وسط، حیاط خانه. (ناظم الاطباء)