- کمردار
- خادم ملازم خدمتکار
معنی کمردار - جستجوی لغت در جدول جو
- کمردار
- خادم، ملازم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مامور سیاسی که در سفارتخانه پس از سفیر کارهای سفارتخانه را اداره می کند، وزیر
حاکم، کارمند دولت
حاکم، کارمند دولت
وزیر پادشاه را گویند و کاردان جمع آنست که وزیران باشند، وکیل، مامور
وزیر، حاکم، مأمور سیاسی یک دولت در کشوری دیگر که در غیاب سفیر به انجام کارهای سفارت خانه می پردازد
کار، عمل، رفتار، برای مثال کردار اهل صومعه ام کرد می پرست / این دوده بین که نامۀ من شد سیاه از او (حافظ - ۸۲۶ حاشیه) ، طرز، روش، قاعده
لاشۀ حیوان مرده که ذبح نشده باشد، پلید، کثیف، لاشه، لاش، لش
شغل و عمل و کار، هر عملی که انسان همیشه بدان مشغول باشد، صنعت، پیشه، اشتغال
لاشه مرده، جسد حیوانی که ذبح نشده و مرده است و در شرع اسلام نجس است وخوردنش جایز نیست، لش، جیفه
دیاگرام، چارت، شاخص، طرح
پاداشمند
بطریقه و برفتار
دارنده زوزندار
معاون
صحنه جنگ
صاحب نظر، صاحبنظر
دولتمرد، عامل، دولتمرد
میوه دار باثمرمثمر (درخت)، آبستن حامله، مخلوط با فلز کم بها مغشوش نبهره. یا زبان باردار. زبانی که قشر سفیدی بر روی آن بندد و علامت تخمه باشد
آهار دار
کلوخ گرفتن
مرداد
صاحب خار
آنکه خبر از امری دارد: مطلع آگاه، فرمانی است که سرباز یا ورزشکار بر اثر آن باید دو کف پاها را بهم چسبانده راست و مستقیم بایستد بطوریکه سنیه پیش و شکم عقب و سر بالا باشد
جمع تمرد
حیواناتی که دارای سم باشند زهر دار
حافظ نظم و شهر
دارای پیچ و خم، تاب دار