جدول جو
جدول جو

معنی کمربند - جستجوی لغت در جدول جو

کمربند
تسمه یا نواری که به دور کمر می بندند، کمر
تصویری از کمربند
تصویر کمربند
فرهنگ فارسی عمید
کمربند
تسمه از چرم، پارچه و جز آن که بر کمر بندند، میان بند، منطقه
تصویری از کمربند
تصویر کمربند
فرهنگ لغت هوشیار
کمربند
((~. بَ))
تسمه ای از چرم و پارچه و هر آن چه بر کمر بندند، منطقه، نوکر، ملازم، محبوب، معشوق
تصویری از کمربند
تصویر کمربند
فرهنگ فارسی معین
کمربند
تسمه، دوال، شال، میان بند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کمربند
کمربند: رضایت، کمربند تزیین شده: آسایش، یافتن آن: اعتماد، گم کردن آن: راه دیگری در زندگی انتخاب کنید، کمربند طلا: ازدواج در راه است - لوک اویتنهاو
کمربند در خواب میزان برخورداری شما را از مجموع امکاناتی که در بیداری دارید نشان می دهد. تعبیر کمر بند تا حدی به کلاه نزدیک است ولی واقعیت و عمق آن از جهاتی بیشتر است. کلاه ارزش و بهائی است که دیگران به شما می دهند ولی کمر بند لذت و بهره ای است که خودتان از موقعیت و امکانات خویش می برید و هیچ ربطی با دید و نظر و رای مردم ندارد. اگر در خواب دیدید کمر بندی را محکم بسته اید که قلابی بزرگ دارد و از نظر خودتان هیچ نقصی در آن وجود ندارد نشان آن است که در زندگی کامیاب می شوید و از همه امکاناتی که فراهم آورده اید به خوبی بهره می گیرید و سود می برید. اگر دیدید کمر بندی سست و کم ارزش به قلابی لق و شل بسته اید موقعیت متزلزلی خواهید داشت و کامروائی از دسترس شما دور است. برخی از معبران کمر بند را فرزند تعبیر کرده اند و این بستگی دارد به موقعیت بیننده خواب. کسانی که امکان آوردن فرزند برای ایشان هست کمر بند می تواند فرزند باشد و آن هم فرزند ذکور که باعث سربلندی و نیک نامی پدر خویش می شود. اگر در خواب ببینید که شلوار پوشیده اید اما کمر بند ندارید که روی آن ببندید و ممکن است شلوار از پای شما بیفتد موقعیت خانوادگی متزلزلی خواهید یافت و بخصوص با همسرتان اختلاف پیدا می کنید تا حدی که احتمال ترک شما را نیز می دهد. اگر در خواب کمر بند خود را به کسی بدهید قدرت و توانائی را از خود دور می کنید و آن را در اختیار شخصی دیگر قرار می دهید و اگر کسی کمربند از شما بگیرد و به کمر خود ببندد جای شما را می گیرد. همین طور است اگر بیننده خواب کمربند کسی را بگیرد و به کمر خودش ببندد چون نشان آن است که از او سلب قدرت می کند و خودش جای او را تصاحب می نماید. منوچهر مطیعی تهرانی
۱ـ اگر خواب ببینید کمربند خود را محکم بسته اید و شما را آزار می دهد، علامت آن است که افراد مکار بر شما مسلط خواهند شد. ، ۲ـ اگر خواب ببینید دیگری کمریندی از مخمل یا کمر بندی جواهرنشان به کمر بسته است، علامت آن است که بیشتر به دنبال کسب ثروت خواهید بود تا شهرت. ، ۳ـ اگر زنی در خواب از کسی کمربندی بگیرد، نشانه آن است که در زندگی امتیازاتی به دست می آورد. ، ۴ـ اگر خواب ببینید کمربندی نو به کمر بسته اید، نشانه آن است که به زودی با غریبه ای آشنا خواهید شد و با او در کاری شریک می شوید و از این شراکت زیان خواهید دید.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
کمربند
غاری است نزدیک بهشهردر کاوش های سال، ۴۹ میلادی/۱۳۲۷ خورشیدی، در
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاروند
تصویر کاروند
(پسرانه)
از نامهای ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کوزبند
تصویر کوزبند
شیوه ای در زراعت که بذر را روی پل می کارند تا هنگام آب دادن، آب روی آن را فرانگیرد و فقط به ریشه و پایین ساقه برسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارمند
تصویر کارمند
کسی که در اداره یا شرکتی به طور ثابت کار می کند، عضو اداره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باربند
تصویر باربند
جای بستن بار در سقف اتومبیل یا اتوبوس
باره بند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهربند
تصویر شهربند
بارو و حصار شهر، دیوار دور شهر، زندان، زندانی، کسی که در محاصره باشد، برای مثال حصار فلک برکشیدی بلند / در او کردی اندیشه را شهربند (نظامی۵ - ۷۴۴)، درون دلت شهربند است راز / نگر تا نبیند در شهر باز (سعدی۱ - ۱۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاربند
تصویر خاربند
پرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود
خاربست، خارچین، فلغند، کپر، چپر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاربند
تصویر کاربند
کاربندنده، به کار برنده، عمل کننده، برای مثال پر اندیشه شد جان پولادوند / که آن بند را چون شود کاربند (فردوسی - ۳/۲۷۰)، مطیع، فرمان بردار
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
دهی جزء دهستان اسالم بخش مرکزی شهرستان طوالش، واقع در 9000 گزی جنوب هشت پر و 1000 گزی باختر شوسۀ پهلوی به آستارا. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی است. سکنۀ آن 331 تن. طالشی. آب آن از رود خانه ناو. محصول آنجا غلات، برنج، گیلاس و شغل اهالی زراعت و شال بافی است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ پُ)
دهی از دهستان سامن است که در شهرستان ملایر واقع است و 327 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ بُ نِ)
دهی از دهستان بالاخیابان است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ بَ دَ / دِ)
مستعد بودن و مهیا شدن برای خدمت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کمر بند
تصویر کمر بند
تسمه ای از چرم پارچه و جز آن که بر کمر بندند منطقه: (جز کمر بند زمین بوس تو نیست هر که بر روی زمین تا جور است)، (سوزنی) یا کمر بستن فتق، نوکر ملازم، محبوب معشوق: (کمر بند من آمد پیش من خنده زنان امشب توقف کن که یکدم بنگرم پروین و جوزا را) (امیر خسرو) یا کمر بستن شانه یی. در انسان و دیگر پستاندار ان از دو استخوان کتف و ترقوه تشکیل یافته ولی در ذی فقار ان از سه استخوان کتف و غرابی و ترقوه مشکل گردیده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باربند
تصویر باربند
آنکه بارها را بندد، نواری که با آن بار را استوار کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارمند
تصویر کارمند
خدمتکار، کاردار دفتری، عضو اداره و نظایر آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار بند
تصویر کار بند
بکار گیرنده استعمال کننده: (پر اندیشه شد جان پولادوند که آن بند را چون بود کار بند)، عمل کننده اجرا کننده: (اگر پند ما را شوی کار بند همیشه بماند کلاهت بلند)، عامل کار گزار مامور، فرمانبردار مطیع. یا کار بند شدن، اطاعت کردن فرمانبرداری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم بند
تصویر شکم بند
کمربند پهن از پارچه یا کش که جهت جلوگیری از بزرگ شدن شکم میبندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمرقند
تصویر سمرقند
پارسی تازی گشته سمرکند کند به زبان ترکان شهر را گویند سمرشهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داربند
تصویر داربند
چوب بند چوب بست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جگربند
تصویر جگربند
مجموع جگر و شش و دل (درانسان و حیوان)، فرزند، هر چیز لاغر و زبون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمربندگی
تصویر کمربندگی
مستعد بودن و مهیا شدن برای خدمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربند
تصویر کاربند
کارگزار، مامور، عامل، عمل کننده
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کمر بند خط کمر بندی یک شهر. خطی مفروض که دو ریک شهر تعیین کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربند
تصویر کاربند
((بَ))
به کار گیرنده، استعمال کننده، عمل کننده، اجرا کننده، عامل، کارگزار، مأمور، فرمانبردار، مطیع، شدن اطاعت کردن، فرمانبرداری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمربندی
تصویر کمربندی
منسوب به کمربند، دارای حالتی چون کمربند، جاده ای که دور شهر کشیده می شود تا خودروها مجبور به گذشتن از داخل شهر نباشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
استعمال، مصرف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیربند
تصویر زیربند
تبصره
فرهنگ واژه فارسی سره
مرتع و کشتزاری در بین روستاهای اویل و کوهپر نوشهر، از توابع
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی واقع در خطیر کوه سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
کمربند
فرهنگ گویش مازندرانی