جدول جو
جدول جو

معنی کمربندی

کمربندی
منسوب به کمربند، دارای حالتی چون کمربند، جاده ای که دور شهر کشیده می شود تا خودروها مجبور به گذشتن از داخل شهر نباشند
تصویری از کمربندی
تصویر کمربندی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کمربندی

کمر بندی

کمر بندی
منسوب به کمر بند خط کمر بندی یک شهر. خطی مفروض که دو ریک شهر تعیین کنند
فرهنگ لغت هوشیار

کاربندی

کاربندی
نام محلی در 368500 گزی بوشهر میان ’اخند’ و بندر مقام
لغت نامه دهخدا

کاربندی

کاربندی
عمل و کیفیت کاربند: و مبادا که دل تو از کاربندی این کتاب بازماند. (قابوسنامه)
لغت نامه دهخدا

کمربندگی

کمربندگی
مستعد بودن و مهیا شدن برای خدمت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کمربند

کمربند
تسمه از چرم، پارچه و جز آن که بر کمر بندند، میان بند، منطقه
کمربند
فرهنگ لغت هوشیار

کمربند

کمربند
تسمه ای از چرم و پارچه و هر آن چه بر کمر بندند، منطقه، نوکر، ملازم، محبوب، معشوق
کمربند
فرهنگ فارسی معین