جدول جو
جدول جو

معنی کمربله - جستجوی لغت در جدول جو

کمربله
(کَ مَ بُ)
دهی از دهستان کوهدشت است که در بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقبله
تصویر مقبله
(دخترانه)
مؤنث مقبل، خوشبخت، خوش اقبال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مزبله
تصویر مزبله
جای ریختن خاکروبه و سرگین، شله، شوله، کلجان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرحله
تصویر مرحله
جای فرود آمدن، منزل، جای کوچ کردن، مسافتی که مسافر در یک روز طی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرسله
تصویر مرسله
گردن بند بلندی که روی سینه بیفتد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمرگاه
تصویر کمرگاه
کمر، جایی که کمربند بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمربند
تصویر کمربند
تسمه یا نواری که به دور کمر می بندند، کمر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمربسته
تصویر کمربسته
نوکر آماده به خدمت برای مثال چه بندم کمر در مصاف کسی / که دارم کمربسته چون او بسی (نظامی ۵ - ۸۲۳)
فرهنگ فارسی عمید
(لَ کَ)
کمر بستن. (فرهنگ فارسی معین) :
کجا هوش ضحاک بر دست تست
گشاد جهان از کمربست تست.
فردوسی.
و رجوع به کمربستن شود،
{{اسم مرکّب}} محل بستن کمربند. کمرگاه. (فرهنگ فارسی معین) : مگر عوج بن عنق که آب زیر کمربست او بود. (تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 195). قتاده گفت از کمربست تا بند پای در بند و قیداند. (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 171)، قسمی مروارید که گویی او را کمری بر میان است و آن را به عربی مزنّر گویند یعنی زنار بسته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و منها (من الّلاّلی) المزنر ویسمی کمربست. (الجماهر بیرونی ص 126، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمر شود
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ جَ لَ)
ناقۀ گزیدۀ نیکو. (منتهی الارب). ج، همرجلات. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طُ هی ی)
سپس گذاشتن وام را. (منتهی الارب) (آنندراج). تأخیر دین و سپس گذاشتن وام. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). بازداشتن و حبس کردن. (ناظم الاطباء) ، تأخیر کردن در خریدن خانه همسایه تا چون دیگری خواهد بخرد او شفعه طلب کند، و این مکروه دانسته شده است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ بی یَ)
رجوع به کهربائیه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ پُ)
دهی از دهستان سامن است که در شهرستان ملایر واقع است و 327 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ دَ لَ)
ماده شتر خوب صورت نیکوخلقت. (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شمردل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَبْ بَ لَ)
زن بسیارگوشت. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زن پرگوشت پستان بزرگ. (ناظم الاطباء). و رجوع به تربل شود
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ بَ تَ / تِ)
کمربند بر میان بسته:
بزرگان سوی کاخ شاه آمدند
کمربسته و با کلاه آمدند.
فردوسی.
، به معنی مستعد و مهیا و آمادۀ خدمت شده باشد. (برهان). کنایه از آماده و مهیا برای کاری. (آنندراج). مستعد. مهیا. آمادۀ خدمت. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
چو شب تیره شد نور با صدهزار
بیامد کمربستۀ کارزار.
فردوسی.
نگهدار آن مرز خوارزم باش
همیشه کمربستۀ رزم باش.
فردوسی.
بیامد کمربسته گیو دلیر
یکی بارکش بادپایی به زیر.
فردوسی
چو رفتی برشه پرستنده باش
کمربسته فرمانش را بنده باش.
نظامی.
نماند ضایع ار نیک است اگردون
کمربسته بدین کار است گردون.
نظامی.
ز پولادخایان شمشیرزن
کمربسته بودی هزار انجمن.
نظامی.
بادا همیشه بر سر عمرت کلاه بخت
در پیشت ایستاده کمربسته چاکران.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 835).
اجل روی زمین کاسمان به خدمت او
چو بنده ای است کمربسته پیش مولایی.
سعدی.
ملک را دو خورشیدطلعت غلام
به خدمت کمربسته بودی مدام.
(بوستان).
- کمر بستۀ عبودیت، مشغول خدمت و مواظب خدمت. (ناظم الاطباء).
، نوکر و ملازم را نیز گویند. (برهان). خادم و نوکر، مأخوذ از معنی پیش است. (از آنندراج). نوکر. خدمتکار. ملازم. (فرهنگ فارسی معین). غلام. عبد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ز دردو غمان رستگان توایم
به ایران کمربستگان توایم.
فردوسی.
کمربستۀ شهریاران بود
به ایران پناه سواران بود.
فردوسی.
همه شهر یکسر پر از لشکرش
کمربستگان صف زده بر درش.
فردوسی.
لشکر گفتند بنده ایم و کمربسته. (اسکندرنامه نسخۀ قدیم سعید نفیسی).
هستند به بزم تو کمربسته قلم وار
بیجاده لبان طرب افزای تعب کاه.
سوزنی.
کمربستۀ زلف او مشک ناب
که زلفش کمربسته بر آفتاب.
نظامی.
ای کمربستۀ کلاه تو بخت
زنده دار جهان به تاج و به تخت.
نظامی.
به هرجا که هستی کمر بسته ام
به خدمتگری با تو پیوسته ام.
نظامی.
چه بندم کمر در مصاف کسی
که دارم کمربسته چون او بسی.
نظامی.
هرکجا طلعت خورشیدرخی سایه فکند
بیدلی خسته کمربسته چو جوزا برخاست.
سعدی.
، منظور نظر پیغمبر یا امامی واقع شده. محل نظر و توجه پیامبر یا امامی شده. کسی که در خواب طرف توجه و مهر پیامبر یا امامی شده باشد، مثل نظر کرده، کمربستۀ مرتضی علی، یعنی نظر کردۀ آن حضرت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کمر بسته بودن یا شدن،منظور نظر پیغمبر یا امامی واقع شدن
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ گَ)
دهی از دهستان اجارود است که در بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ)
میان و در این صورت کمر به معنی کمربند باشد که برمیان بندند. (آنندراج). محلی که کمربند و یا تنگ بر آن قرار می گیرد. (فرهنگ فارسی معین). آن بهر از تن، که کمر بدان بندند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بر کمرگاه تو از کستی جور است بتا
چه کشی بیهده کستی و چه بندی کمرا.
خسروانی.
یکی نیزه زد بر کمرگاه اوی
ززین برگرفتش به کردار گوی.
فردوسی.
بگویش که ما را بسان پلنگ
بسود از پی تو کمرگاه و چنگ.
فردوسی.
فکندآن تن شاهزاده به خاک
به چنگال کردش کمرگاه چاک.
فردوسی.
رگ باسلیق زدن و حجامت کمرگاه و استفراغ به حقنۀخسک و بابونه واکلیل الملک. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و علاج بر وفق که آفتی از وی تولد نکند آن است که رگ باسلیق می زنند و بر پهنه و کمرگاه و بر روی ران حجامت می کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بهم بیامیزند و بر کمرگاه و بیغوله های روان می نهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
عمر تو خواهم چو عمر نوح و اندر دست تو
ذوالفقاری از کمرگاه عدو برده کباب.
سوزنی.
بندگان شه کمند ازچرم شیران کرده اند
در کمرگاه پلنگان جهان افشانده اند.
خاقانی.
لرزلرزان چو دزد گنج پرست
در کمرگاه او کشیدم دست.
نظامی.
چولختی گذشت آمد آن پیل مست
کمرگاه زیبا عروسی به دست.
نظامی.
مویت نهاده سر به کمرگاه تو مگر
آمد که با تو دست هوس در کمر کند.
سلمان ساوجی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ / لِ)
دهی است از بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج با 500 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، حبوب، لبنیات، قلمستان، میوه و توتون است و زیارتگاهی بنام نجم الدوله دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، بمجاز به معنی گردیدن و اتصاف است: امسی زید ضاحکاً. (از اقرب الموارد). به این معنی واوی و از ’مسو’ است، تباهی و فتنه انگیختن میان مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به این معنی مهموز اللام است، بازگشتن. (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 20)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ لَ)
سستی پای. (منتهی الارب). سستی در پایها. (از اقرب الموارد). سستی در پایها در حین رفتار که گویا در گل راه می رود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
به گل رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در گل راه رفتن. (ناظم الاطباء) ، به آب درآمدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، آمیختن و پاکیزه کردن گندم را و بر باد کردن آن را. (از اقرب الموارد). پاک وپاکیزه کردن گندم را چون غربال کردن، کقوله قد غربلت و کربلت من القصل، آمیختن چیزی را به چیزی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاربه
تصویر کاربه
کار خوب و عبادت ناواجب را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غربله
تصویر غربله
از ریشه پارسی گربال کردن بیختن
فرهنگ لغت هوشیار
سست پایی سستی در پای، به گل زدن، به آب زدن، آمیختن، باد دادن گندم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمرگاه
تصویر کمرگاه
محلی که کمر بند یا تنگ بر آن قرار گیرد کمر بست میان: (مویت نهاده سر بکمر گاه تو مگر آمد که با تو دست هوس در کمر کند)، (سلمان ساوجی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسله
تصویر مرسله
ارسال شده، فرستنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمربند
تصویر کمربند
تسمه از چرم، پارچه و جز آن که بر کمر بندند، میان بند، منطقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمربند
تصویر کمربند
((~. بَ))
تسمه ای از چرم و پارچه و هر آن چه بر کمر بندند، منطقه، نوکر، ملازم، محبوب، معشوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرحله
تصویر مرحله
گامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تسمه، دوال، شال، میان بند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کمربند: رضایت، کمربند تزیین شده: آسایش، یافتن آن: اعتماد، گم کردن آن: راه دیگری در زندگی انتخاب کنید، کمربند طلا: ازدواج در راه است - لوک اویتنهاو
کمربند در خواب میزان برخورداری شما را از مجموع امکاناتی که در بیداری دارید نشان می دهد. تعبیر کمر بند تا حدی به کلاه نزدیک است ولی واقعیت و عمق آن از جهاتی بیشتر است. کلاه ارزش و بهائی است که دیگران به شما می دهند ولی کمر بند لذت و بهره ای است که خودتان از موقعیت و امکانات خویش می برید و هیچ ربطی با دید و نظر و رای مردم ندارد. اگر در خواب دیدید کمر بندی را محکم بسته اید که قلابی بزرگ دارد و از نظر خودتان هیچ نقصی در آن وجود ندارد نشان آن است که در زندگی کامیاب می شوید و از همه امکاناتی که فراهم آورده اید به خوبی بهره می گیرید و سود می برید. اگر دیدید کمر بندی سست و کم ارزش به قلابی لق و شل بسته اید موقعیت متزلزلی خواهید داشت و کامروائی از دسترس شما دور است. برخی از معبران کمر بند را فرزند تعبیر کرده اند و این بستگی دارد به موقعیت بیننده خواب. کسانی که امکان آوردن فرزند برای ایشان هست کمر بند می تواند فرزند باشد و آن هم فرزند ذکور که باعث سربلندی و نیک نامی پدر خویش می شود. اگر در خواب ببینید که شلوار پوشیده اید اما کمر بند ندارید که روی آن ببندید و ممکن است شلوار از پای شما بیفتد موقعیت خانوادگی متزلزلی خواهید یافت و بخصوص با همسرتان اختلاف پیدا می کنید تا حدی که احتمال ترک شما را نیز می دهد. اگر در خواب کمر بند خود را به کسی بدهید قدرت و توانائی را از خود دور می کنید و آن را در اختیار شخصی دیگر قرار می دهید و اگر کسی کمربند از شما بگیرد و به کمر خود ببندد جای شما را می گیرد. همین طور است اگر بیننده خواب کمربند کسی را بگیرد و به کمر خودش ببندد چون نشان آن است که از او سلب قدرت می کند و خودش جای او را تصاحب می نماید. منوچهر مطیعی تهرانی
۱ـ اگر خواب ببینید کمربند خود را محکم بسته اید و شما را آزار می دهد، علامت آن است که افراد مکار بر شما مسلط خواهند شد. ، ۲ـ اگر خواب ببینید دیگری کمریندی از مخمل یا کمر بندی جواهرنشان به کمر بسته است، علامت آن است که بیشتر به دنبال کسب ثروت خواهید بود تا شهرت. ، ۳ـ اگر زنی در خواب از کسی کمربندی بگیرد، نشانه آن است که در زندگی امتیازاتی به دست می آورد. ، ۴ـ اگر خواب ببینید کمربندی نو به کمر بسته اید، نشانه آن است که به زودی با غریبه ای آشنا خواهید شد و با او در کاری شریک می شوید و از این شراکت زیان خواهید دید.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
غاری است نزدیک بهشهردر کاوش های سال، ۴۹ میلادی/۱۳۲۷ خورشیدی، در
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی واقع در خطیر کوه سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
به خیال شما به گمان شما
فرهنگ گویش مازندرانی
آماده ی عمل، مورد عنایت امام علی و اولادش بودن
فرهنگ گویش مازندرانی