جدول جو
جدول جو

معنی کمربست

کمربست
(لَ کَ)
کمر بستن. (فرهنگ فارسی معین) :
کجا هوش ضحاک بر دست تست
گشاد جهان از کمربست تست.
فردوسی.
و رجوع به کمربستن شود،
{{اسم مرکّب}} محل بستن کمربند. کمرگاه. (فرهنگ فارسی معین) : مگر عوج بن عنق که آب زیر کمربست او بود. (تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 195). قتاده گفت از کمربست تا بند پای در بند و قیداند. (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 171)، قسمی مروارید که گویی او را کمری بر میان است و آن را به عربی مزنّر گویند یعنی زنار بسته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و منها (من الّلاّلی) المزنر ویسمی کمربست. (الجماهر بیرونی ص 126، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمر شود
لغت نامه دهخدا