جدول جو
جدول جو

معنی کمخت - جستجوی لغت در جدول جو

کمخت
(کُ مَ)
به لغت زند و پازند بمعنی آمیخته و درهم باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مصحف گمخت = گمیخت (بدآمیخته) (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به کمیخت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زمخت
تصویر زمخت
ناهنجار، بی تناسب، بدون ظرافت، کلفت، درشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
اسبی که رنگش بین سیاهی و سرخی است، اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمخا
تصویر کمخا
جامۀ منقش که با الوان مختلف بافته شده باشد
کمخای خان بالغی: نوعی جامۀ نفیس منقش که در خان بالغ (نام قدیم پکن) می بافته اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیمخت
تصویر کیمخت
پوست کفل اسب و خر، پوست اسب یا الاغ که دباغی شده باشد، ساغری، چسته، زرغب، سغری
زرغب، پوست بدن حیوان، برای مثال کیمخت نافه را که حقیر است و شوخگن / قیمت بدان کنند که پرمشک اذفر است (سعدی۲ - ۶۸۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
مقدار چیزی که سنجیده یا شمرده شود، اندازه، مقدار، چندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنخت
تصویر کنخت
درخشش و برق وسایل برنده مانند شمشیر که نشان دهندۀ تیزی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمست
تصویر کمست
جمست، نوعی کوارتز پست به رنگ ارغوانی، زرد، سرخ، آبی آسمانی، سفید و به ویژه بنفش، لعل کبود، امتیست
فرهنگ فارسی عمید
(کُ مُ تِ)
سلۀ روی زخم. رویۀ سفت شدۀ زخم و جراحت. طبقه ای از چرک و کثافت که روی پوست بدن بسته می شود. این کلمه با فعل بستن استعمال می شود: دست و پای فلان کس از بس حمام نرفته کمخته بسته است. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کمخا
تصویر کمخا
پارچه منقش و رنگارنگ که که خواب اندک دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
چندی، مقابل کیفیت، اندازه، مقدار، چیزی که سنجیده یا شمرده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمات
تصویر کمات
سماروغ
فرهنگ لغت هوشیار
پوست کفل اسب و خر که آنرا بنحوی خاص دباغت کنند ساغری: صبح از حمایل فلک آهیخت خنجرش کیمخت کوه ادیم شد از خنجر زرش. (خاقانی) یا کیمخت ماه. آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنخت
تصویر کنخت
جوهر شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرخت
تصویر کرخت
کرخ: (شیره انگور را بهر کسان ریزد بخم باده نوشی کی کند طبع کرخت باغبان ک) (علی خراسانی)
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که بواسطه طعم مخصوصش دهان را جمع کند، مانند پوست انار، و بمعنای درشت و ناهنجار و بخیل هم گفته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمخت
تصویر زمخت
((زُ مُ))
گس، هر چه که طعمی گس داشته باشد، درشت، ناهنجار، بخیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
((کَ مُِ یَُ))
اندازه، مقدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
اسب سرخ رنگ که به سیاهی زند، کسی لنگ بودن در انجام کاری کم مایه و ناتوان بودن، شراب لعل انگوری که به سیاهی می زند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمست
تصویر کمست
((کَ مَ))
نوعی جواهر ارزان و کم قیمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیمخت
تصویر کیمخت
((مُ))
پوست کفل اسب و خر که آن را به نحوی خاص دباغت کنند، ساغری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنخت
تصویر کنخت
((کَ نَ))
جوهر، جوهر شمشیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرخت
تصویر کرخت
بی حس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
چندی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
Quantity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
quantité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
quantidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
Menge
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
ilość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
количество
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
кількість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
cantidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
quantità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
hoeveelheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
मात्रा
دیکشنری فارسی به هندی