جدول جو
جدول جو

معنی کمالات - جستجوی لغت در جدول جو

کمالات
(کَ)
فضایل و کمالها و فضیلتها. (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ کمال. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمال شود.
- جامع کمالات، کسی که دارای همه فضایل باشد. (ناظم الاطباء) : و جد آنان میرزا ابوالقاسم از سادات عالیشأن و جامع کمالات صوری و معنوی و در خدمت سلاطین معزز بود. (عالم آرای عباسی از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کمالات
جمع کمال، شایستگی ها، دانایی ها
تصویری از کمالات
تصویر کمالات
فرهنگ لغت هوشیار
کمالات
((کَ))
جمع کمال، فضایل
تصویری از کمالات
تصویر کمالات
فرهنگ فارسی معین
کمالات
شایستگی ها، شایستگی
تصویری از کمالات
تصویر کمالات
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِ)
ج کامله. (ناظم الاطباء). رجوع به کامله و کامل شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
جمع واژۀ شمال و شمال. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به شمال شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ اکمال. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به اکمال شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ ماله، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)، رجوع به ماله شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
جمع واژۀ خماله. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خمله شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ابن ملامحمد حسین فسایی. گاهی شعر می سراید. از اوست:
سر بلندی، خاکساری با هنرور کردن است
آبرو را حفظ کردن سنگ گوهر کردن است
با قد خم گشته بی طاعت کشیدن آه سرد
تکیه بر پشت کمان و تیر بی پر کردن است
جان خودسازم فدای مصرع صایب کمال
جان نثار یار کردن خاک را زر کردن است.
(تذکرۀ نصرآبادی ص 202)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
جمع واژۀ کماد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کماد شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ تَ)
کمال با آنکه خود مصدر است و احتیاجی به ’یت’ مصدری ندارد ولی در فارسی استعمال شده. (فرهنگ فارسی معین) :
اگر مانند رخسارت گلی در بوستانستی
زمین را از کمالیت شرف بر آسمانستی.
سعدی.
هر چه گفتیم در اوصاف کمالیت او
همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است.
سعدی.
تا مضادتی می توان بود در کمالیت هر دو یا نه. (معیار الصدق نجم الدین دایه، نسخۀ موزۀ بریتانیا بنقل مجتبی مینوی).
ماه اگر پیش رخت لاف کمالیت زند
کلک را رأس الذنب سازم سزای مه کنم.
میرحسین دهلوی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از امانات
تصویر امانات
جمع امانت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امارات
تصویر امارات
فرمانروائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهمالات
تصویر اهمالات
جمع اهمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایالات
تصویر ایالات
جمع ایاله، استانها جمع ایالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکمیلات
تصویر تکمیلات
جمع تکمیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمارات
تصویر جمارات
جمع جمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خماشات
تصویر خماشات
کینه ها و دشمنی های دیرینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیالات
تصویر خیالات
پندارها جمع خیال توهمات، تخیلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفالات
تصویر تفالات
جمع تفال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکاملات
تصویر تکاملات
جمع تکامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماثلات
تصویر تماثلات
جمع تماثل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمادات
تصویر جمادات
بر بستگان جمع جماد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلالات
تصویر دلالات
راهنمایی ها، جمع دلالت، جمع در جمع دلاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جماعات
تصویر جماعات
جمع جماعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسالات
تصویر رسالات
جمع رساله، پیام ها نامه ها جمع رسالت (رساله) پیامها جمع رساله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجالات
تصویر رجالات
جمع رجل، مردان پیادگان جمع رجل مردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممالات
تصویر ممالات
یاری کردن کمک کردن، یاری مدد. کمک کردن، یارمندی، مساعدت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمالیت
تصویر کمالیت
کمال: (هر چه گفتیم در اوصاف کمالیت دوست همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است)، (بدایع) توضیح کمال خود مصدر است و احتیاجی به یت مصدری ندارد ولی در فارسیاستعمال شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکمالات
تصویر اکمالات
جمع اکمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممالات
تصویر ممالات
((مُ))
کمک کردن، یاری، کمک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسالات
تصویر رسالات
ماتیکان ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایالات
تصویر ایالات
استان، فرمانروایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تمایلات
تصویر تمایلات
گرایش ها
فرهنگ واژه فارسی سره