جدول جو
جدول جو

معنی کلونوس - جستجوی لغت در جدول جو

کلونوس
(کُ)
قریه ای بوده است در نزدیکی شهر آتن که سوفوکلس در آنجا تولد یافت. ادیپوس نیز چون کور شد بدین مکان آمد و حوادثی که سوفوکلس در کتاب ’ادیپوس در کلونوس’ ذکر کرده است در این محل روی داد. (از تمدن قدیم، ترجمه نصراﷲ فلسفی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوروس
تصویر کوروس
(پسرانه)
کوروش، نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایرآنکه تخت جمشید را بنا نهاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاووس
تصویر کاووس
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کیقباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
شبوط است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به قلونومن شود
لغت نامه دهخدا
یکی از حکماست که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند به عمل رأس و اکسیر تام وقوف یافته. (ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ وی)
دهی است از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 42هزارگزی شمال باختری بیرجند واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 56 تن است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، پنبه و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سِ لُ کُسْ)
نام چند تن از شاهان سلوکی. سلوکوس اول. ملقب به نیکاتور (فاتح) سردار اسکندر مقدونی (و حدود 325، فوت 281 و 280 قبل از میلاد). مؤسس سلسلۀسلوکی در آسیا. رجوع به سلوکیان شود. در سال 313 قبل از میلاد از میان همه جانشینان اسکندر سلوکوس بیشتر از دیگران به افکار فاتح مقدونی آشنا بود و بنظر میرسید که برای شناختن و ادراک جهان ایرانی و اتحاد با آن ازهمکاران خود مستعدتر بوده است. وی از زمان تسخیر شوش بسمت فرمانده تشکیلات سواره نظام نجبای ایرانی منصوب شد و آنها را بواحدی متشابه شامل چند ده هزار جنگجودرآورده. اول با آپامه که از خانواده ای از نجبای ایرانی بود ازدواج کرد. وی سلسله ای تأسیس کرد که در آن خون ایرانی با خون مقدونی متساویاً ممزوج گردید. سلوکوس والی بابل شد و عاقبت شاهنشاهی هخامنشی را که مرکب از مصر و دنبالۀ سراشیب آن که از فلسطین و سوریۀ جنوبی تشکیل میشد و چندین بخش از سرزمین آسیای صغیر بود به ارث برد. خود او از متصرفات خویش چیزی بکسی تسلیم نکرد به استثنای چند قطعه که در سرحدهای شرقی مارفج و گدرزیا به چند راکوتپا پادشاه هند در عوض فیلهائی که وی میبایست بفرستد تا سلوکوس بتواند سرحدهای غربی کشور خود را حفظ کند داد. او برای پسرش سرزمینهای پهناور و دارای جمعیت بسیار که چنانکه حدس زده اند بالغ بر سی میلیون تن میشد باقی گذاشت، اما بمحض فوت وی تجزیه و تحلیل شاهنشاهی او شروع شد، و این عمل بتدریح تا انقراض سلسلۀ سلوکی ادامه یافت.
سلوکوس دوم: ملقب به کالی نیکس (فاتح درخشان) (و حدود 265 قبل از میلاد جلوس 246، فوت 226 قبل از میلاد).
سلوکوس سوم: ملقب به سوتر کرونس (منجی، نجات دهنده) (جلوس 226 قبل از میلاد).
سلوکوس چهارم: ملقب به فیلوپاتر (پدر دوست، محب الاب) (پادشاه از 187- 175 قبل از میلاد).
سلوکوس پنجم: ملقب به نیکاتور (فاتح) دوم (پادشاه در 125 قبل از میلاد).
سلوکوس ششم: ملقب به اپیفانس (مشهور) (پادشاه از 96- 95 قبل از میلاد). (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به سلوکیان و ایران باستان شود
لغت نامه دهخدا
(کْلی / کِ)
سردار سپاهیان اجیر مصری است که بهنگام حملۀ اردشیر سوم به مصر در نتیجۀ شجاعت لشکر ایران و سپاهیان مزدور یونانی، کشته شد و پنج هزار تن از لشکریان اواز دم شمشیر گذشتند. (از ایران باستان ج 2 ص 1175)
لغت نامه دهخدا
(کْلُ / کِ لُ)
تیبریوس یا کلود اول امپراتور روم (سالهای 41 تا 54 میلادی). او در سال دهم قبل از میلاد در لیون متولد شد و در سال 54 میلادی درگذشت. ابتدا مسالین و سپس آگرپین را بزنی گرفت. مردی دانشمند ولی ضعیف النفس بود و چنان رفتار کرد که آگرپین بر او تسلط یافت و سرانجام او را مسموم کرد. (از لاروس). و رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 ص 82 ’کلاودیوس’ (کذا) شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
شهری در ممالک متحدۀ امریکای شمالی ومرکز اوهایو و از مراکز صنعتی ذوب فلزات و واگن سازی و زغال سنگ است و 375900 تن سکنه دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
به هندی شونیز است، به فارسی سیاهدانه نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ وَ دَ / دِ)
مطلق خیاررا گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به کلوند شود، نوعی از خیار هم هست که آن کوچک و باریک می باشد و آن را به هندی ککری خوانند و بعضی گویند کلونده خیار بزرگی است که آن را به جهت تخم نگاه دارند. (برهان) (آنندراج). خیار بزرگ و باریک و دراز. شنگ. (فرهنگ فارسی معین) :
میل کلونده که دارد که مبارک بادش
بخت فیروز که افتاد زغیبش به کنار.
بسحاق اطعمه.
داروغه هندوانه و سرده خیار سبز
کلونده شدمحصل و بدران گزیر گشت.
بسحاق اطعمه.
، خربزۀ نارسیده را هم می گویند که کالک باشد. (برهان) (آنندراج). کالک و خربزۀ نارس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کْلی / کِ)
سردار سپاه و دوست صمیمی اسکندر بود که جان او را در جنگ گرانیک نجات داد اما خود سرانجام بدست اسکندر کشته شد. (از ایران باستان ج 2 ص 1727 تا 1737)
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ وَ)
قومی از مطربان هستند و این لفظ هندی است. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
اصطلاح ریاضی است به این شرح که در یک دایرۀ مثلثاتی مقدار op را کسینوس زاویۀ a گویند. بطور کلی در هر مثلث قائم الزوایه نسبت ضلع مجاور به زاویۀ حاده را به وتر مثلث کسینوس زاویه گویند مثلاً در مثلث قائم الزوایه omp نسبت به opom کسینوس زاویۀ a است و آن را به cos نشان دهند و می نویسند برopom=cosa یا بعبارت دیگر تصویر وتر om را بر محور جیب تمام یا محور کسینوس ها کسینوس زاویۀ a گویند
لغت نامه دهخدا
(کِ)
پسر آلیات پادشاه لیدیه است که بعد از پدر جانشین وی شد و همه ولایات آسیای صغیر را که در طرف غربی رود هالیس بود به استثنای لیدیه و کیلیکیه مطیع کرد در زمان وی سارد پایتخت لیدیه مرکز علوم شرقی و فلسفه گردید و ثروت و اشیای نفیس چشم مشاهیر یونان را خیره کرد و نام آن در مغرب زمین داستان و مثل گردید. امروزه نام وی در نزد اروپائیان چون قارون نزد ایرانیان است. پس از سقوط همدان و انقراض دولت ماد به دست کورش کروزوس قصد کورش کرد و از رود هالیس که سرحد ماد و لیدیه بود گذشت. کورش هم سپاهی تهیه دید و در جنگی که میان آنها در سارد درگرفت، کروزوس اسیر شد. (548 یا 547 قبل از میلاد). (از تاریخ ایران باستان ج 1 صص 268-281). رجوع به همین کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام جزیره ای است که وامق مطلوب عذرا در آن جزیره بود. (برهان) (آنندراج). در لغت نامۀ اسدی کروتیس آمده است. رجوع به کروتیس شود
لغت نامه دهخدا
نام حکیم هندی که جزو ملتزمین اسکندر به ایران آمد و در پارس ناخوش شد و بنا به سنتی که بین حکمای هند بود که ناخوشی بدن را بد میدانستند اقدام بخودکشی کرد، از قرار نوشته های آریان خودکشی این حکیم هندی زمانی که اسکندر در تخت جمشید بود روی داد، اسکندر با اصرار بسیار، حکیم مزبور را راضی کرد جزوملتزمین او گردد و او را به ایران آورد، آریان گوید: که او در پارس ناخوش شد و چون نمیخواست، قواعد پرهیز را رعایت کند، از اسکندر خواست مانع نشود که او باستقبال مرگ رود پیش از آنکه سوانحی او را بترک عادات اولیه مجبور دارد، اسکندر در بادی امر راضی نمیشد ولی بعد چون دید که کالانوس مصر و مبرم است از ترس اینکه مبادا طور دیگر خود را بکشد خواهش او را پذیرفت، آریان وصف سوختن او را چنین کند: اسبی از ایلخی اسکندر آوردند که کالانوس بر آن نشیند ولی او از شدت ضعف نتوانست این کار کند و آن را به لی زی ماخوس که یکی از مریدانش بود داد، بعد او را به تخت روانی نشاندند و این اشیاء را با او حرکت دادند، عطریاتی برای پاشیدن بشعله های آتش، یک دست لباس ارغوانی جامهایی از زرو سیم و قالیهای گرانبها، این کبکبه را دسته هایی ازپیاده و سوار مشایعت کردند، اشیاء را برده بودند که در آتش افکنند ولی کالانوس آنها را با قالی ها در میان نظار تقسیم کرد بعد او با طمأنینه و وقار به طرف خرمن هیزم رفت و در حضور تمامی سپاه ببالای آن برآمد پس از آن هیزم را آتش زدند و با وجود اینکه شعله ها او را از هر طرف احاطه کردند حکیم هندی همچنان که خوابیده بود حرکتی نکرد، (از ایران باستان ج 2 ص 1877)
لغت نامه دهخدا
(پْلو / پُ)
در اساطیر یونان رب النوع ثروت پسردمتر و ژاسیون یا پسر ایرن یعنی صلح. تمثال او را به شکل کودکی حامل مال یا بصورت پیرمردی کور، کیسه دردست تصویر میکردند
لغت نامه دهخدا
ازگیل (در گیلان و مازندران) گاواوبا، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، ازگیل در گیلان و مازندران، کنس، کنوس، (جنگل شناسی تألیف کریم ساعی ج 2 ص 235)
لغت نامه دهخدا
راسن است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قلامس شود
لغت نامه دهخدا
(فُ مُ)
از یونانی فلومس. گل ماهور. (فرهنگ فارسی معین). سیکران الحوت. جورتاق. اقنقن. بوصیر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
لشکر و لشکری. (برهان) (آنندراج). برونوش.
لغت نامه دهخدا
نوعی ماهی است به یونانی، که عرب آن را شبوط نامد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
نی. قصیب. اسل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یُ)
دیونوسوس در دین یونانی خدای بارآوری و شراب است. افسانه های مربوط به او فراوان و ضد و نقیض است ولی بهرحال یکی از مهمترین خدایان یونانیان و با مراسم و آداب گوناگون مورد پرستش بوده است. وی در سرزمینهای مختلف سیر میکرد و مردم را پرورش رز و اسرار پرستش آن می آموخت. پرستندگان او معتقد بودند که نه فقط از طریق مستی و بیخودی میتواند انسان را رهائی و الهام بخشد بلکه مستقیماً هم میتواند به وی خلاقیت خدایی اعطا کند به همین جهت دیونوس حامی ادب و نیز هنر شناخته شد. درام یونانی از موسیقی، آواز، و رقصهای جشنهای او پدید آمد. (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملوتوس
تصویر ملوتوس
قنبیل
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی هامچوب: ساخته از اهام (تمام پهلوی) وچوب (جیب برای آگاهی بیشتر بنگرید به واژه جیب) بطور کلی در هر مثلث قائم الزاویه نسبت ضلع مجاور بزاویه حاده بوتر مثلث کسینوس زائیه گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلونده
تصویر کلونده
خیار بزرگ و باریک و دراز شنگ: (میل کلونده که دارد که مبارک بادش بخت فیروز که افتاد ز غیبش بکنار) (بسحاق اطعمه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرونوس
تصویر چرونوس
روسی برابر با ده روبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آونوس
تصویر آونوس
آبنوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلینکس
تصویر کلینکس
((کِ نِ))
دستمال کاغذی، مأخوذ از نام تجاری دستمال کاغذی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کسینوس
تصویر کسینوس
((کُ))
نسبت ضلع مجاور زاویه حاده در مثلث قایم الزاویه به وتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلونده
تصویر کلونده
((کَ وَ دَ یا دِ))
کلوند، خیار بزرگ و باریک و دراز، شنگ
فرهنگ فارسی معین
نام دهکده ای در حوزه ی شهرستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی