جدول جو
جدول جو

معنی کلونجی - جستجوی لغت در جدول جو

کلونجی
به هندی شونیز است، به فارسی سیاهدانه نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلنجک
تصویر کلنجک
خرچنگ، جانوری سخت پوست با چنگال های دراز، لاک خارجی پهن و سخت، یک یا دو زوج آرواره و دو چشم پایه دار که به یک پهلو حرکت می کند و معمولاً در دریا و گاه در خشکی زندگی می کند
پیچپا، پنج پا، کلنجار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالونی
تصویر کالونی
مرزه، گیاهی بیابانی یک ساله از خانوادۀ نعناع دارای برگ های ریز و گل های کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار می رود و به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود، اوشه، اوشن، صعتر، سعتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلوند
تصویر کلوند
خیار بزرگ که برای تخم نگه دارند، خیار، خربزۀ نارس،
انجیر و خرمای خشک که به نخ بکشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلانی
تصویر کلانی
کلان بودن، بزرگ بودن
فرهنگ فارسی عمید
(کَجْ)
حالت و چگونگی کجواج. کجی. معوجی. ناراستی:
ننمودن عیب اغنیا ازمال است
کجواجی شاخ را بود برگ پناه.
محمدجان قدسی (از آنندراج).
و رجوع به کجواج شود
لغت نامه دهخدا
(یَ لَ جی ی)
حاج ابراهیم بن محمد. او راست: الحجه الکبری من الفضائل الفخری فی حق نبینا محمد البشری. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1952)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان آواجیق بخش حومه شهرستان ماکو واقع در 29 هزارگزی شمال باختری ماکو و 7 هزارگزی شمال خاوری کلیساکندی. ناحیه ایست جلگه و سردسیر دارای 269 تن سکنه. آب آن از نهر گلی سوئی تأمین میشود. محصول آن غلات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه آن ارابه رو است. این ده در دو محل به فاصله هزار گز قرار دارد که مشهور به علی جنی بالا و علی جنی پائین است و سکنۀ علی جنی بالا 150 تن است. اسم این ده را در اصل علی جنی میگویند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ)
ناحیه ای است به نزدیک بغداد و اکنون خراب است و آثار آن باقی است و گروهی از بزرگان بدانجا منسوب هستند. (از معجم البلدان) و رجوع به کلواذانی شود
لغت نامه دهخدا
(کَلْ ذا)
قومی از سریانیان که به طرف عراق آمدند و در آنجا و در نواحی آن منزل گزیدند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا، بنقل از قاضی صاعد اندلسی)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ)
دهی از دهستان فلارد است که در بخش لردگان شهرستان شهرکرد واقع است و 224 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ)
در لهجۀ اصفهانی، استاد رخنه گر. (از فرهنگ فارسی معین ذیل کلوا). و رجوع به کلوا و کلوابند شود
لغت نامه دهخدا
(کَلْ وَ دَ / دِ)
مطلق خیاررا گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به کلوند شود، نوعی از خیار هم هست که آن کوچک و باریک می باشد و آن را به هندی ککری خوانند و بعضی گویند کلونده خیار بزرگی است که آن را به جهت تخم نگاه دارند. (برهان) (آنندراج). خیار بزرگ و باریک و دراز. شنگ. (فرهنگ فارسی معین) :
میل کلونده که دارد که مبارک بادش
بخت فیروز که افتاد زغیبش به کنار.
بسحاق اطعمه.
داروغه هندوانه و سرده خیار سبز
کلونده شدمحصل و بدران گزیر گشت.
بسحاق اطعمه.
، خربزۀ نارسیده را هم می گویند که کالک باشد. (برهان) (آنندراج). کالک و خربزۀ نارس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
قریه ای بوده است در نزدیکی شهر آتن که سوفوکلس در آنجا تولد یافت. ادیپوس نیز چون کور شد بدین مکان آمد و حوادثی که سوفوکلس در کتاب ’ادیپوس در کلونوس’ ذکر کرده است در این محل روی داد. (از تمدن قدیم، ترجمه نصراﷲ فلسفی)
لغت نامه دهخدا
اسم هندی شونیز است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کُ لِ دَ)
قصبۀ مرکز دهستان خرقان شرقی بخش آوج از شهرستان قزوین و در 24 هزارگزی خاور آوج واقع است. محلی کوهستانی و سردسیر است و 3703 سکنه دارد. آب آن از قنات و رود خانه کلنجین تأمین می شود و محصولش غلات و سیب زمینی و انگور و زردآلو و شغل مردم زراعت و جاجیم و جوراب بافی است و چند قلعۀ خرابۀ قدیمی دارد و امامزاده ای در وسط آبادی دیده می شود. این قصبه در قدیم مرکز خرقان بود و اکنون مرکز دهستان خرقان شرقی محسوب می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(وَ جَ)
خیار بادرنگی را گویند که سبز و تازه و بزرگ باشد. (برهان) :
شاعر که دید به قد کاونجک
بیهوده گوی و نحسک و بوالکنجک.
ابوالمؤید.
ای قامت تو بصورت کاونجک
هستی تو بچشم هر کسی بلکنجک.
شهید بلخی.
زینسان که... میخورد خرزه
سیرش نکند خیار کاونجک.
منجیک
لغت نامه دهخدا
به یونانی و به سریانی مصطکی ابیض است
لغت نامه دهخدا
(نِ)
کارنگی (آندریو) (1835- 1919 میلادی) صاحب مؤسسات معروف آمریکایی. وی مؤسسه ای بنام ’مؤسسۀ کارنجی’، ایجاد کرد و هدف آن یاری بامور فرهنگی و خیریۀ اقطار جهان بود. در تاریخ ایران باستان آمده: عده ای از متخصصین آمریکائی آن در سال (1904 میلادی). شهر قدیم ’آنائو’، واقع در 14هزارگزی عشق آباد را که تراکمه ’الو’ نامند، حفر کرده و نظر داده اند که قدمت این شهر به سه الی چهار هزار سال قبل از میلاد میرسد. (ازتاریخ ایران باستان چ 2 ص 2643)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان انزل بخش حومه شهرستان ارومیه، در مسیر شوسۀ ارومیه به سلماس. موقع جغرافیائی آن درۀ کوه و هوای آن معتدل مالاریائی است. سکنۀ آن 980 تن. آب آن از چشمه و قنات. محصول آن غلات، توتون، چغندر، کشمش، بادام و حبوب. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جوراب بافی است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
از مردم بیونج. از سرزمین بیونج. رجوع به ایل کرند شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ وَ)
تیره ای از طایفۀ کلهر. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 61)
لغت نامه دهخدا
اسم هندی شونیز است. (تحفه حکیم مؤمن). کلونجی. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به شونیز در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
نام گیاهی است که آن را به عربی سعتر میگویند، (برهان) (آنندراج)، رجوع به کاکوتی و سعتر در همین لغت نامه شود، مصحف کاکوتی است، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کلونده
تصویر کلونده
خیار بزرگ و باریک و دراز شنگ: (میل کلونده که دارد که مبارک بادش بخت فیروز که افتاد ز غیبش بکنار) (بسحاق اطعمه)
فرهنگ لغت هوشیار
معجونی است که تخم شاهدانه و شیرابه خشخاش می ساختند و به عنوان مسکر و مسکن به کار می رفته است فلونی، نوعی معجون مسکن و مخدر منسوب به فیلون تارسی پزشکی از معاصرین اغسطس امپراتور روم که جهت تسکین درد دندان و دل به کار می رفته است فلونیا الرومیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کجواجی
تصویر کجواجی
کجی معوجی نا راستی: (ننمودن عیب اغنیا از مال است کجواجی شاخ را بود برگ پناه) (محمد جان قدسی)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کلنجر. از مردم کلنجر اهل کلنجر، نوعی انگور سیاه و شیرین که در هرات بعمل میاید (و شاید اصل آن از کلنجر بود) : و از آن (انگور هرات) دو نوع است که در هیچ ناحیت ربع مسکون یافته نشود: یکی پرنیان و دوم کلنجری تنک پوست خرد تکس بسیار آب گویی که در او اجزاء ارضی نیست از کلنجری خوشه ای پنج من و هر دانه ای پنج در مسنگ بیاید سیاه چون قیر و شیرین چون شکر و ازش بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که دروست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلانی
تصویر کلانی
کلان بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلونده
تصویر کلونده
((کَ وَ دَ یا دِ))
کلوند، خیار بزرگ و باریک و دراز، شنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرانجی
تصویر کرانجی
((کَ))
کناره گیر. نقیض میانجی
فرهنگ فارسی معین
کسی که بینی کوچک دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بستن روسری که آن را بر روی پیشانی گره کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
از مناطق کوهستانی و ییلاقی استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دهکده ای در حوزه ی شهرستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی