جدول جو
جدول جو

معنی کله - جستجوی لغت در جدول جو

کله
پرده، سراپرده، روپوش، پشه بند
کله بستن: پرده کشیدن، خیمه بستن، خیمه زدن، برای مثال درون خرگه از بوی خجسته / بخور عود و عنبر کله بسته (نظامی ۲ - ۱۵۶)، می دمد صبح و کله بست سحاب / الصبوح الصبوح یا اصحاب (حافظ - ۴۲)
کلۀ خضرا: کنایه از آسمان
کلۀ نیلوفری: کنایه از آسمان
تصویری از کله
تصویر کله
فرهنگ فارسی عمید
کله
کلاه، پوششی برای سر از جنس پارچه، پوست یا نمد، پوشش سر
تصویری از کله
تصویر کله
فرهنگ فارسی عمید
کله
سر انسان یا حیوان، سر، نوک، کنایه از عقل، ذهن، ضمیر، صفت،
کنایه از باهوش، با استعداد مثلاً عجب آدم کله ای بود!،
در علم زیست شناسی قسمتی از سبزی که به ساقه یا ریشه متصل است مثلاً کلۀ بادنجان،
واحد شمارش بعضی اشیا به ویژه اشیای خوراکی مثلاً دو کله سیر،
در علم زیست شناسی استخوان سر، جمجمه
کله پا شدن: به سر درآمدن، از پا درآمدن، سرنگون شدن
تصویری از کله
تصویر کله
فرهنگ فارسی عمید
کله
رخسار و روی را گویند، چهره، سرانسان، یا حیوان
تصویری از کله
تصویر کله
فرهنگ لغت هوشیار
کله
((کُ لَ هْ))
مخفف کلاه
تصویری از کله
تصویر کله
فرهنگ فارسی معین
کله
((کَ لِ))
اجاق، دیگدان
تصویری از کله
تصویر کله
فرهنگ فارسی معین
کله
((کَ یا کِ لِ))
بخیه کردن خیاط جامه را، هر مرتبه ای که سوزن را بر جامه فرو برند و برآرند
تصویری از کله
تصویر کله
فرهنگ فارسی معین
کله
((کِ لَّ))
روپوش، پشه بند، سایبان، جمع کلل
تصویری از کله
تصویر کله
فرهنگ فارسی معین
کله
((کُ لَ یا لِ))
کوتاه، ناقص، بی دم، بی دسته، شرم مرد، ذکر
تصویری از کله
تصویر کله
فرهنگ فارسی معین
کله
((کَ لَّ یا لُِ))
سر، رأس (اعم از انسان یا حیوان)، هر چیز گرد، هوش، عقل، جمجمه (جانوری)، ویژگی آجری که از عرض چیده شده باشد
کله کسی بوی قرمه سبزی دادن: کنایه از توقعات و انتظارات فزون تر از حد خود در سر پروراندن
تصویری از کله
تصویر کله
فرهنگ فارسی معین
کله
((کَ لَ یا لِ))
رخساره، روی، چهره، گوی که در وقت خندیدن بر دو طرف روی پیدا شود
تصویری از کله
تصویر کله
فرهنگ فارسی معین
کله
بالای سر، کاکل
تصویری از کله
تصویر کله
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بکله
تصویر بکله
فرانسوی تازی شده سگک سرشت ریخت چونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکله
تصویر آکله
نوعی بیماری که به فارسی خوره گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکله
تصویر آکله
خوره، زن پرخور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چکله
تصویر چکله
قطره آب رشحه، حباب کف آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکله
تصویر حکله
گنگلاجی بند زبانی، ستیهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نازنین پر ناز زن همانندی همتاشی قطعه ای که از هندوانه و خربزه و مانند آن با کارد برند قاچ، قطعه ای از لباس و پارچه که به میخ یا جای دیگر بند شود و پاره گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکله
تصویر آکله
جذام، بیماری عفونی مزمن که از علائم آن کم خونی، خستگی زیاد، سردرد، اختلال در دستگاه تنفس و دستگاه گوارش، درد مفاصل، تب، زکام و خونریزی از بینی می باشد، گاهی مادۀ متعفنی از بینی خارج می شود، موهای پلک و ابروها می ریزد، لکه هایی در پیشانی و چانه بروز می کند و لب ها و گونه ها متورم می شود، خوره، داءالاسد، لوری، کلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکله
تصویر آکله
((کِ لِ))
مؤنث آکل، خورنده، خوره، جذام، کنایه از زن زشت و بدترکیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکله
تصویر شکله
((ش لَ یا لِ))
یک برش یا قاچ از هندوانه و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تکۀ لباس یا پارچه که به میخ یا شاخ درخت یا جای دیگر گیر کند و پاره شود، تکۀ کوچکی از خربزه یا هندوانه که با کارد می برند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کله پاچه
تصویر کله پاچه
مجموع سر و پاچه های یک گوسفند، خوراکی آبدار که با کله و پاچۀ گوسفند تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کله بستن
تصویر کله بستن
پرده کشیدن، خیمه بستن، خیمه زدن، برای مثال درون خرگه از بوی خجسته / بخور عود و عنبر کله بسته (نظامی ۲ - ۱۵۶)، می دمد صبح و کله بست سحاب / الصبوح الصبوح یا اصحاب (حافظ - ۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کله نگار
تصویر کله نگار
نگارندۀ کله، کنایه از فراش، پرده دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کله دار
تصویر کله دار
کلاه دار، آنکه کلاه بر سر دارد، پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کله پا شدن
تصویر کله پا شدن
به سر درآمدن، از پا درآمدن، سرنگون شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کله منار
تصویر کله منار
ستون یا برجی که از سرهای بریده برپا می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کله پز
تصویر کله پز
کسی که کله و پاچۀ گوسفند طبخ می کند و می فروشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کله نیلوفری
تصویر کله نیلوفری
کنایه از آسمان، چرخ کبود، چتر آبگون، طاق مقرنس، خرگاه گردان، رواق زبرجد، چرخ گردان، طاق ازرق، خرگاه سبز، چرخ گردان، چرخ مینا، چرخ چنبری، چرخ خضرا، قبّه خضرا، چرخ نیلوفری، چرخ اخضر، چرخ چنبری، رواق کبود، طاق فیروزه، طاس آبگون، طاس نگون، گنبد کبود، طاق نیلوفری، چرخ دولابی، چرخ دولابی، چرخ کبود، کلّۀ خضرا، چرخ دوّار، گنبد لاجوردی، دریای اخضر، خرگاه مینا، چتر مینا، چرخ خضرا، سقف لاجورد، تشت غربالی، گنبد طارونی، چرخ نیلوفری، طارم اطلس، چرخ روان، رواق نیلگون، رواق فلک، چرخ مقوّس، سقف مینا، چرخ روان، چرخ مینا، چتر کحلی، چادر لاجوردی، چرخ مقوّس، پردۀ نیلگون، چرخ آبنوس، چرخ آبنوس، طارم نیلگون، طاس افلاک، چرخ اخضر، طارم اخضر، طارم فیروزه، قلزم نگون، چرخ بلند، طاق طارم، چرخ دوّار، طاق مینا، طاق لاجوردی، طاق خضرا، طاق کحلی، چرخ بلند، رواق چرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کله سر
تصویر کله سر
کلمه ای که از حروف اول پنج کلمۀ کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا که در نزد قدما از علوم سرّی بود، ساخته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کله خضرا
تصویر کله خضرا
کنایه از آسمان، چادر لاجوردی، طاق ازرق، طارم فیروزه، چرخ بلند، طارم اطلس، چرخ چنبری، چرخ مینا، چرخ آبنوس، طاس نگون، رواق کبود، طاق مقرنس، چتر آبگون، طاس افلاک، دریای اخضر، چرخ دوّار، خرگاه گردان، چرخ روان، چرخ خضرا، طارم اخضر، رواق فلک، رواق چرخ، طاق خضرا، قلزم نگون، چتر کحلی، طاس آبگون، رواق زبرجد، چرخ مقوّس، چتر مینا، چرخ مقوّس، سقف لاجورد، چرخ آبنوس، گنبد لاجوردی، طارم نیلگون، خرگاه سبز، چرخ نیلوفری، کلّۀ نیلوفری، چرخ روان، طاق کحلی، خرگاه مینا، تشت غربالی، طاق نیلوفری، سقف مینا، چرخ دولابی، طاق طارم، چرخ بلند، طاق لاجوردی، چرخ گردان، چرخ خضرا، چرخ چنبری، چرخ نیلوفری، گنبد کبود، گنبد طارونی، چرخ کبود، چرخ گردان، قبّه خضرا، چرخ دولابی، چرخ مینا، پردۀ نیلگون، طاق فیروزه، چرخ اخضر، رواق نیلگون، طاق مینا، چرخ اخضر، چرخ کبود، چرخ دوّار
فرهنگ فارسی عمید
درختی است از دسته خرما او جزو تیره های نزدیک به تیره زیتونیان و میوه ای شبیه به خرمالو دارد و معمولا دو پایه است و در تمام جنگلها شمالی ایران وجود دارد آمبرو اربا اربه خرما خرمنی خرمندی خروندی انجیر خرما اندی خرما اینده خرما اندو خرما فرمنی فرمونی خرمای هندی کهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلهری
تصویر کلهری
سنجاب موش پران موش پرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کله و پاچه
تصویر کله و پاچه
کله پاچه: (آنچه گوسفند از هر جا آورند باید در حضور معتمد ناظر کشته شود و گوشت و دنبه و پیه خام و کله و پاچه و جگر و پوست او تحویل و ضبط شود)
فرهنگ لغت هوشیار