جدول جو
جدول جو

معنی کله

کله(زَ رَ / رِ)
رخساره و روی را گویند. (برهان). رخساره و روی. (ناظم الاطباء). رخساره. روی. چهره. (فرهنگ فارسی معین) :
چون خنده در آن لعبت دلخواه افتد
چه در کله افتد و مرا آه افتد.
امیرخسرو دهلوی.
، گوی را نیز گفته اند که در وقت خندیدن بر دو طرف روی پیدا شود. (برهان). گوی را گویند که گاه خنده بر چهره و رخسار جوانان خوبروی افتد. (آنندراج). گوی که در وقت خندیدن بر دو طرف رخسار پدید آید. (ناظم الاطباء) :
خنده که بتم در نظر بنده نمود
صد دل به دو چاه کله افکنده نمود.
امیرخسرو (از آنندراج).
، اطراف دهان را نیز گویند از جانب درون. (برهان). گرداگرد دهان از سوی درون. (ناظم الاطباء) ، کمان را نیز گفته اند که به عربی قوس خوانند. (برهان). کمان و قوس. (ناظم الاطباء) ، هر مرتبه ای که سوزن را بر جامه فروبرند و برآرند کله گویند. (برهان) (فرهنگ فارسی معین) ، عمل بخیه کردن. (ناظم الاطباء). بخیه کردن خیاطان جامه را. (برهان) (فرهنگ فارسی معین) ، بخیه و دوخت خیاطی. (ناظم الاطباء) ، در قالی بافی، یک جزو از ’رگ’. (فرهنگ فارسی معین) ، فروبردن و برآوردن در جماع را هم می گویند. (برهان). جنبش در هنگام جماع و فروبردن و درآوردن در جماع. (ناظم الاطباء) ، به معنی دیگدان هم آمده است. (برهان). دیگدان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، کلک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اجاق. (فرهنگ فارسی معین) ، گرز آهنین را نیز گفته اند. (برهان). گرز آهنین. (ناظم الاطباء)
محل. جای. زار. سار، کنوس کله، ازگیل زار (در دیلمان). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا