سر انسان یا حیوان، سر، نوک، کنایه از عقل، ذهن، ضمیر، صفت، کنایه از باهوش، با استعداد مثلاً عجب آدم کله ای بود!، در علم زیست شناسی قسمتی از سبزی که به ساقه یا ریشه متصل است مثلاً کلۀ بادنجان، واحد شمارش بعضی اشیا به ویژه اشیای خوراکی مثلاً دو کله سیر، در علم زیست شناسی استخوان سر، جمجمه کله پا شدن: به سر درآمدن، از پا درآمدن، سرنگون شدن
سر، رأس (اعم از انسان یا حیوان)، هر چیز گرد، هوش، عقل، جمجمه (جانوری)، ویژگی آجری که از عرض چیده شده باشد کله کسی بوی قرمه سبزی دادن: کنایه از توقعات و انتظارات فزون تر از حد خود در سر پروراندن