جدول جو
جدول جو

معنی کلنگی - جستجوی لغت در جدول جو

کلنگی
دهی از دهستان سیریک است که در بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
کلنگی
طامع و حریص (و بمعنی محل مخروبه)
تصویری از کلنگی
تصویر کلنگی
فرهنگ لغت هوشیار
کلنگی
هر آن چه که به درد خراب کردن بخورد، قدیمی (خاصه ساختمان)
تصویری از کلنگی
تصویر کلنگی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلنگی
تصویر تلنگی
نیازمند، گدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلنگی
تصویر پلنگی
مربوط به پلنگ، شبیه پوست پلنگ مثلاً لباس پلنگی، تندی و خشمگینی
فرهنگ فارسی عمید
(تُ لَ)
نیازمند و خواهش کننده و گدا. (برهان). خواهش کننده و خرگدا. (فرهنگ رشیدی). حاجتمند. (شرفنامۀ منیری). نیازمند و خواهش کننده و گدا و گدای مبرم. (ناظم الاطباء) :
یکیش خام طمع خواند و یکی بدنفس
یکی تلنگی کاهل یکیش خوزی خوار.
کمال اسماعیل.
از تلنگی مجوی صدق و صواب
که نجوید کسی زآتش آب.
شمس الدین کوتوالی
لغت نامه دهخدا
(تُ لِ)
مخفف تولنگی است که میان پاچه باشد. (برهان) (آنندراج). میان پاچه و نره. (ناظم الاطباء) ، کنایه از پسر امرد و ضخیم مترش و بی باک و خونی و تونی. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ لَ / لِ)
نواختن دف و دایره به سرانگشت، مروت، دردمندی، بمعنی گدایی نیز واقع شده. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
فرسودگی، پارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلنگی
تصویر تلنگی
نیازمند گدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلندی
تصویر کلندی
منسوب به کلند، کلندگر: (سیفی، اسیر شوخ کلندی شدی بزور خود را بدشنه ساخته ای مبتلا اگر)، (سیفی)، زمین سخت و درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلندی
تصویر کلندی
((کَ لَ))
منسوب به کلند، کلندگر، زمین سخت و درشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلنگی
تصویر تلنگی
((تُ لَ))
نیازمند، گدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
الشّيخوخة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
Obsolescence, Oldness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
obsolescence, ancienneté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
obsolescencia, antigüedad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
modası geçme, eskilik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
obsolescência, antiguidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
Veralterung, Altertum
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
starzenie się, starość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
فرسودگی , قدامت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
সেকেলে , পুরোনোত্ব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
ความล้าสมัย , ความเก่า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
uchakavu, uzee
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
陳腐化 , 古さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
застарілість , старовинність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
陈旧 , 古老
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
התיישנות , ישנות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
노후화 , 오래됨
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
устаревание , старость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
अप्रचलन , पुरानापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
veroudering, ouderdom
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
obsolescenza, vecchiaia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
keusangan, ketuaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی