کلندی کلندی منسوب به کلند، کلندگر: (سیفی، اسیر شوخ کلندی شدی بزور خود را بدشنه ساخته ای مبتلا اگر)، (سیفی)، زمین سخت و درشت فرهنگ لغت هوشیار
بلندی بلندی علو بالایی مقابل پستی کوتاهی، ارتفاع، درازی طول، بزرگی عظمت، قله (کوه)، نجد مقابل غور، اوج و ذروه. یا بلندی طاق. خیز (در ساختمان) فرهنگ لغت هوشیار
بلندی بلندی بالاترین قسمت چیزی، اوج،بلند بودن مثلاً بلندی دیوار، بلند و دراز شدن،شدت مثلاً بلندی صدا،کنایه از ارزش، اهمیت مثلاً بلندی مقام، کنایه از خوبی،همراهی مثلاً بلندی بخت، دراز و طولانی بودن مثلاً بلندی شب،مکان مرتفع مثلاً بلندی های البرز،طول، ارتفاع مثلاً قد درخت به بلندی چهارمترمی رسید فرهنگ فارسی عمید
کلنده کلنده چوبکی باشد که یک سر آنرا بدول آسیا بطوری نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کند و از دول کم کم دانه در آسیا رود لکلکه: (گر همی گوییم گول و گر نمی گوییم گول چون کلنده بر لب دو لیم و تک تک میزنیم)، (مولوی) فرهنگ لغت هوشیار