جدول جو
جدول جو

معنی کلندی - جستجوی لغت در جدول جو

کلندی
منسوب به کلند، کلندگر: (سیفی، اسیر شوخ کلندی شدی بزور خود را بدشنه ساخته ای مبتلا اگر)، (سیفی)، زمین سخت و درشت
تصویری از کلندی
تصویر کلندی
فرهنگ لغت هوشیار
کلندی
((کَ لَ))
منسوب به کلند، کلندگر، زمین سخت و درشت
تصویری از کلندی
تصویر کلندی
فرهنگ فارسی معین
کلندی
خرد کردن گل و کلوخ در مزرعه به کمک فوکا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلندی
تصویر بلندی
بالاترین قسمت چیزی، اوج،
بلند بودن مثلاً بلندی دیوار، بلند و دراز شدن،
شدت مثلاً بلندی صدا،
کنایه از ارزش، اهمیت مثلاً بلندی مقام، کنایه از خوبی،
همراهی مثلاً بلندی بخت، دراز و طولانی بودن مثلاً بلندی شب،
مکان مرتفع مثلاً بلندی های البرز،
طول، ارتفاع مثلاً قد درخت به بلندی چهارمترمی رسید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلندر
تصویر کلندر
قوی هیکل، تنومند، درشت اندام، قلندر، چوب بزرگ و ناتراشیده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ لَ)
سخت و درشت از شتر و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). سخت و درشت. (ناظم الاطباء). سخت و درشت. مکلندد. (از اقرب الموارد). شدیدالغلیظ. (محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
علو بالایی مقابل پستی کوتاهی، ارتفاع، درازی طول، بزرگی عظمت، قله (کوه)، نجد مقابل غور، اوج و ذروه. یا بلندی طاق. خیز (در ساختمان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علندی
تصویر علندی
ستبر، خار دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلنگی
تصویر کلنگی
طامع و حریص (و بمعنی محل مخروبه)
فرهنگ لغت هوشیار
چوبکی باشد که یک سر آنرا بدول آسیا بطوری نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کند و از دول کم کم دانه در آسیا رود لکلکه: (گر همی گوییم گول و گر نمی گوییم گول چون کلنده بر لب دو لیم و تک تک میزنیم)، (مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلندری
تصویر کلندری
به شیوه کلندر، چادرتک دیرک
فرهنگ لغت هوشیار
مردم نا تراشیده و نا هموار، چوب کنده نا تراشیده که گاه آنرا در پس در اندازند تا گشوده نگردد و گاه سوراخ کنند و پای مجرمان را بدان محکم نمایند: (بر گردن مخالف و بر پای دشمنت نکبت کند دو شاخی و محنت کلندری)، (پور بهای جامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلندی
تصویر هلندی
منسوب به هلند: ازمردم هلند، ساخته هلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلنگی
تصویر کلنگی
هر آن چه که به درد خراب کردن بخورد، قدیمی (خاصه ساختمان)
فرهنگ فارسی معین
((کَ لَ دَ یا دِ))
چوبکی باشد که یک سر آن را به دول آسیا به طوری نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کند و از دول کم کم دانه در آسیا رود، لکلکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلندر
تصویر کلندر
((کَ لَ دَ))
مرد درشت اندام و قلندر، چوب ناتراشیده که در پشت در اندازند تا در گشوده نشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
علو، بالایی، مقابل پستی، کوتاهی، ارتفاع، درازی، طول، بزرگی، عظمت، قله (کوه)، نجد، مقابل غور، اوج، ذروه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
ارتفاع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
Loftiness, Tallness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کلیدی
تصویر کلیدی
Key
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کلیدی
تصویر کلیدی
clé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کلیدی
تصویر کلیدی
ключовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کلیدی
تصویر کلیدی
clave
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
altezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
altivez, altura
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
高贵 , 高度
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
височина , висота
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
wyniosłość, wysokość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کلیدی
تصویر کلیدی
ключевой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کلیدی
تصویر کلیدی
kluczowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کلیدی
تصویر کلیدی
Schlüssel
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
Erhabenheit, Größe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
возвышенность , высота
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کلیدی
تصویر کلیدی
chave
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
altura
دیکشنری فارسی به اسپانیایی