- کلنبه
- گلولۀ چیزی، گلولۀ حلوا، کلیچه، هر چیز درشت و ناهموار
معنی کلنبه - جستجوی لغت در جدول جو
- کلنبه
- کلیچه ای که درون آنرا از حلوا و مغز بادام پر ساخته باشند: (خشکار گرسنه را کلنبه است با مشتهیان بنرخ دنبه است)، (نظامی)، گلوله (حلوا سنگ و غیره)
- کلنبه ((کُ لُ بَ یا بِ))
- کلیچه ای که آن را از حلوا و مغز بادام پر ساخته باشند، گلوله
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چوبی که جامه را در وقت شستن با آن می کوبند، چوب گازران، کدینه، کوبین، کدنگ
نتراشیده و نخراشیده، درشت، ناهنجار
کلاف، کلافه: (پیچ پیچ است و بد درون و دغل راست گویی کلابه لاس است)، (اثیر اخسیکتی)
چوبکی باشد که یک سر آنرا بدول آسیا بطوری نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کند و از دول کم کم دانه در آسیا رود لکلکه: (گر همی گوییم گول و گر نمی گوییم گول چون کلنده بر لب دو لیم و تک تک میزنیم)، (مولوی)
((قُ لُ بِ))
فرهنگ فارسی معین
هر چیز گرد و گلوله مانند که درشت و ناهموار باشد، جملات و عبارات مشکل و پیچیده که کسی برای اظهار فضل بیان می کند، غلمبه
((کَ لَ دَ یا دِ))
فرهنگ فارسی معین
چوبکی باشد که یک سر آن را به دول آسیا به طوری نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کند و از دول کم کم دانه در آسیا رود، لکلکه
قلمبه، دور از فهم، دشوار مثلاً حرف های قلمبه، برجسته و برآمده، زیاد مثلاً پول قلمبه
خانۀ کوچک، خانه، خانۀ روستایی، دکان
فربه، چاق، نرم و ملایم مانند نان کلفت و تازه
خانه کوچک تنگ و تاریک را گویند، خانه کوچک و محقر و بی برگ و ویران
ریسمان خام
مردم بزرگ تن و فربه، بزرگ سرین