جدول جو
جدول جو

معنی لنبه

لنبه((لُ بِ))
مردم قوی هیکل و فربه و گنده، لنبر، لنبک
تصویری از لنبه
تصویر لنبه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لنبه

لنبه

لنبه
مردم بزرگ تن و فربه. (صحاح الفرس). فربه با گوشت نرم و لطیف. مردم فربه تن. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). فربه تن بزرگ. (فرهنگ اسدی). شخصی فربه و بزرگ تن بود. (اوبهی). فربه. مقابل لاغر. (برهان). فربه و سرین بزرگ. (آنندراج). بزرگ سرین:
چرا که خواجه بخیل و زنش جوانمرد است
زنی چگونه زنی سیم ساعد و لنبه.
عماره.
، بزرگ. مقابل کوچک، به هندی دراز باشد که در برابر کوتاه است. (برهان) ، مرغ لنبه، در تداول مردم قزوین ماکیانی است که دم نداشته باشد
لغت نامه دهخدا

لنبه

لنبه
گرد و مدوّر. (جهانگیری). هر چیز گرد و مدوّر، مانند سیب و انار و نارنج و امثال آن. (برهان) ، تخمی که گاه گاه مرغ کند که پوست آن نرم باشد و سخت نشده باشد. تخم مرغ چون ناتمام افکند یعنی پوست آن نرم باشد. غرقات الدجاجه بیضها، باضتها و لیس لها قشر یابس. لمبه. و رجوع به لمبه شود
لغت نامه دهخدا

لنبک

لنبک
از شخصیتهای شاهنامه، نام سقائی جوانمرد در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
لنبک
فرهنگ نامهای ایرانی