- کلاچپا
روستایی از توابع تکابن
معنی کلاچپا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وسیله ای با حباب شیشه ای و فتیله، که با سوختن فتیله به کمک سوخت (نفت، روغن و امثال آن) روشنایی تولید می کند
غازایاقی، گیاهی بیابانی با برگ هایی دراز و بریده شبیه پای کلاغ با گل هایی سفید، ارتفاعی درحدود ۳۰سانتی متر و تخم هایی ریز و تلخ مزه، به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود
پای کلاغ، زغارچه، آطریلال، اطریلال، پاکلاغی، رجل الغراب
پای کلاغ، زغارچه، آطریلال، اطریلال، پاکلاغی، رجل الغراب
(کَلْ لَ / لِ)
لغت نامه دهخدا
آدمی که حالش بهم خورده و از حال طبیعی خارج شده و در حقیقت سرش را به جای پایش گذاشته باشد. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). رجوع به کله پا شدن شود
(کَ تَ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مشکین باختری است که در بخش مرکزی شهرستان خیاو واقع است و 226 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
(کَ لِ پُ تِ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان کلیایی است که در بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 195 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام حرف دهم است از حروف یونانی و نمایندۀ ستاره های قدر دهم (در هیئت و نجوم) و صورت آن این است: X
قصبه ای از دهستان پل رودبار است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 445 تن سکنه و در حدود 50 باب دکان دارد. روزهای پنجشنبه در آنجا بازار عمومی است و دارای پاسگاه ژاندارمری نیز می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
(کِ)
لغت نامه دهخدا
آلتی است در اتومبیل وجز آن که بوسیلۀ آن راننده با اتصال وی به موتور، نیروی دوران موتور را به جعبۀ دنده و چرخهای اتومبیل انتقال می دهد، همچنین با انفصال آن از موتور، اتومبیل را از حرکت بازمی دارد. (از فرهنگ فارسی معین).
- پدال کلاچ، آلتی است که زیر پای چپ رانندۀ اتومبیل قرار دارد و راننده به وسیلۀ آن کلاچ را به کار می اندازد. (فرهنگ فارسی معین)
- پدال کلاچ، آلتی است که زیر پای چپ رانندۀ اتومبیل قرار دارد و راننده به وسیلۀ آن کلاچ را به کار می اندازد. (فرهنگ فارسی معین)
بر گرفته از} لمپ {فرانسوی نفت سوز گرد سوز نوعی چراغ که دارای مخزنی است جهت مایع قابل احتراق (نفت روغن و غیره) و فتیله ای در آن مخزن فرو برده و همچنین لوله ای شیشه یی دارد که شعله فتیله را احاطه کند لامپا، حباب چراغ برق
نام حرف دهم از الفبای یونانی است و آن نماینده ستاره های قدر دهم است (در نجوم)
آدمی که حالش بهم خورده و از حال طبیعی خارج شده و در حقیقت سرش را بجای پایش گذاشته باشد
((کِ))
فرهنگ فارسی معین
دستگاهی در اتومبیل برای قطع یا وصل کردن نیرو از موتور به جعبه دنده که توسط پدالی در زیر پای راننده صورت می گیرد
نام حرف دهم از الفبای یونانی است و چنین نوشته شود، X و در نجوم آن نماینده ستاره های قدر دهم است
گوش ماهی، صدف
کسی که پایش معیوب است چلاق
کلنجار رفتن، گلاویز شدن
از توابع کلارستاق چالوس
فریبنده، حیله گر، صدف
از توابع بندپی بابل
کلاغ پر نوعی بازی است
هر گیای که پس از برگ دهی بتوان آن را چیده و با برنج مخلوط
گلاویز
چوبی با عرض و طول و قطر مشخص که در ساختمان به کار ورد
نوعی سبزی صحرایی که در پلو ریزند
کلاغ سیاه و سفید، حیوان دو رنگ، هر چیز زشت و بدقیافه