- کشکنجیر
- فلاخن بزرگ سنگ انداز، قلعه کوب،
برای مثال داد جشن مهرگان اسپهبد عادل دهد / آن کجا تنها به کشکنجیر بندازد زرنگ ، سنگی که با منجنیق به سوی حصار و قلعه پرتاب می کردند تا دیوار قلعه را سوراخ و خراب کند،(منوچهری - ۶۱) برای مثال نه منجنیق به سقفش رسد نه کشکنجیر / نه تیر چرخ و نه سامان بر شدن به وهق (انوری - ۲۷۲)
معنی کشکنجیر - جستجوی لغت در جدول جو
- کشکنجیر
- آلتی که بوسیله آن تمرین کمان کشیدن کنند و آن چنان بود که جهت مبتدیان چوبی دراز سازند و یک سر چوب را سوزاخ کنند و ریسمانی ستبر از آن سوراخ بگذرانند و بر سر دیگر چوب توبره ای باشد که در آن سنگ و ریگ بود و یک سر دیگر ریسمان در دست نو آموز باشد و او بیک دست چوب گیرد بطریق قبضه کمان و بدست دیگر ریسمان گیرد و بکشد چنانکه زه کمان کشند و بتدریج سنگ و ریگ در آن توبره زیاده کنند تا مبتدی باسانی بر کشیدن کمان قدرت یابد: (که کشد گویی در شعر کمان چومنی من که با قوت بهرامم و با خاطر تیر ک) (من کمان را و خداوند کمانرا بکشم گر خداوند کمان زال و کمان کشکنجیر)، (سوزنی صحاح الفرس)، نوعی از آلات قلعه گشایی که بدان سنگها کلان یا تیر های بزرگ و ستبر بدیوار قلعه یا با روی شهر پرتاب میکرده اند و از ضربت آن دیوار سوراخ و خراب میشده است (تعلیقات نوروز نامه) توضیح: از این بیت انوری بر میاید که کشکنجیر بجز} منجنیق {بوده: (نه منجنیق به سقفش رسد نه کشکنجیر نه تیر چرخ و نه سامان بر شدن و به وهق) (انوری)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرنده ای است کوچک مانند گنجشک صفرد جل چکاوک. توضیح در فرهنگها فارسی کنکنجیر را بمعنی (دراج) آورده اند ولی نصر الله بن عبد الحمید این کلمه را در کلیله و دمنه در ترجمه (صفرد) عربی مذکور در کلیله و دمنه ابن مقفع (مصحح محمد حسن نائل المرصفی) بکار برده و صفرد پرنده ایست کوچک مانند گنجشک و بدان در ترس مثل زنند و گویند: اجبن من صفرد. (برهان قاطع مصحح م. معین)، آقای مینوی در کلیله مصحح خود ص 206 ح 1 نوشته اند: (کبک انجیر لغت مقابل این لفظ در متن عربی ابن المقفع صفرد است و معلوم نیست نصر الله منشی از کبک انجیر چه مرغی را اراده کرده و صفرد را چگونه بر آن تطبیق کرده است. در فرهنگها کبک انجیر به دراج ترجمه شده است که کبک سیاه رنگی است. در متون هندی سانسکریت کلیله و دمنه مرغ موضوع این حکایت را کپینجله نام گفته اند و در حواشی بر (او قیانوس قصص) بنقل از قاموس حیوانات اساطیر آمده است که کپینجله و یا فاخته باید باشد، مجلس تصویری که در بعضی از نسخ فارسی کلیله و دمنه ساخته اند کبک انجیر را مرغی از نوع دراج رسم کرده اند. بهر حالت مرغی مراد بوده است که بر زمین و زیر بوته ها آشیانه می سازد نه بر بای درختان ور نه خر گوش نمی توانست محل آشیانه او را متصرف شود. اگر از مرغان دشتی نباشد درست نمی آید. شباهت لفظ کبک انجیر و کپینجله باعث این تصور می شود که شاید نصر الله منشی با روایات هندی این کتاب آشنائی داشته بوده است)
آلتی که بوسیله آن تمرین کمان کشیدن کنند و آن چنان بود که جهت مبتدیان چوبی دراز سازند و یک سر چوب را سوزاخ کنند و ریسمانی ستبر از آن سوراخ بگذرانند و بر سر دیگر چوب توبره ای باشد که در آن سنگ و ریگ بود و یک سر دیگر ریسمان در دست نو آموز باشد و او بیک دست چوب گیرد بطریق قبضه کمان و بدست دیگر ریسمان گیرد و بکشد چنانکه زه کمان کشند و بتدریج سنگ و ریگ در آن توبره زیاده کنند تا مبتدی باسانی بر کشیدن کمان قدرت یابد: (که کشد گویی در شعر کمان چومنی من که با قوت بهرامم و با خاطر تیر ک) (من کمان را و خداوند کمانرا بکشم گر خداوند کمان زال و کمان کشکنجیر)، (سوزنی صحاح الفرس)، نوعی از آلات قلعه گشایی که بدان سنگها کلان یا تیر های بزرگ و ستبر بدیوار قلعه یا با روی شهر پرتاب میکرده اند و از ضربت آن دیوار سوراخ و خراب میشده است (تعلیقات نوروز نامه) توضیح: از این بیت انوری بر میاید که کشکنجیر بجز} منجنیق {بوده: (نه منجنیق به سقفش رسد نه کشکنجیر نه تیر چرخ و نه سامان بر شدن و به وهق) (انوری)
کبک انجیر، دراج، جل، چکاوک