جدول جو
جدول جو

معنی کشکله - جستجوی لغت در جدول جو

کشکله
نوعی کفش، چارغ
تصویری از کشکله
تصویر کشکله
فرهنگ فارسی عمید
کشکله
(کَ کَ لَ/ لِ)
نوعی از پای افزار باشد که شاطران و پیاده روان بر پای کنند. (آنندراج) (برهان) :
پای پاکیزه برهنه به بسی
چون به پای اندر دویدن کشکله.
ناصرخسرو.
، نیم چکمه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کشکله
(کَ کُ لَ / لِ)
جوزۀ پنبه بود که از او پنبه بیرون کنند. (یادداشت مؤلف) :
هست ز مغز آن سرت ای منگله
همچو زوش مانده تهی کشکله.
رودکی
لغت نامه دهخدا
کشکله
نوعی از پای افزار که شاطران و پیاده روان بر پای کنند شال پا: (پای پاکیزه برهنه به بسی چون بپای اندر دویدن کشکله)، (ناصر خسرو)
تصویری از کشکله
تصویر کشکله
فرهنگ لغت هوشیار
کشکله
((کَ کَ لَ))
چارق، پای افزار
تصویری از کشکله
تصویر کشکله
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاکله
تصویر کاکله
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از فرزندان تور و جزو سپاهیان افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پشکله
تصویر پشکله
پشکل، سرگین اسب، الاغ، استر، شتر، گوسفند، بز و آهو که گرد و مانند گلوله باشد، پشگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشاله
تصویر کشاله
امتداد و درازای چیزی، کشش، دنباله، در علم زیست شناسی قسمتی در زیر شکم محل اتصال ران ها به شکم است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوکله
تصویر کوکله
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، پوپو، شانه سر، مرغ سلیمان، پوپ، شانه به سر، بوبک، پوپش، بوبو، شانه سرک، بوبویه، پوپک، بوبه، بدبدک، پوپؤک
فرهنگ فارسی عمید
(کَ کِ نَ / نِ)
مخفف کشکینه است که نان جو است و بعضی گفته اند نانی باشد که از آرد جو و آرد باقلا وآرد گندم و آرد نخود فراهم آورند یعنی مجموعه را بهم آمیخته خمیرکنند و بپزند و بعضی دیگر گویند گندم بریان است که در ظرفی کنند و ماهیابه در آن ریزند و پیاز خام و ساق چغندر و تخم خرفه در آن داخل کنند و در آفتاب گذارند تا ترش گردد. (برهان) (ناظم الاطباء) :
به یمینت چه بود کشکنه و بورانی
به یسارت چه بود نان و پنیر و ریحان.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
(بِ کَ لَ / لِ)
بشکل. بسکله. بشکنه، بمعنی بشکل است که کلید کلیدان باشد. (برهان) (از فرهنگ نظام). کجک و کلید کلیدان. (مؤید الفضلاء). کژک کلیدان. (شرفنامۀ منیری). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 209 و بشکل و بشکلیدن شود
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ / لِ)
قاقله. گیاهی است به هند که در داروها مستعمل است. (از رسملی قاموس) (؟)
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ)
نام مبارزی بوده است ایرانی از فرزندان تور. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
که آمد به نزدیک او کاکله
ابا لشکری چون هزبر یله.
فردوسی
ابن محمود بن محمد. او راست ’الامثلهالشرطیه فی تحریرالوثائق الشرعیه’. کشف الظنون. (ذیل الامثلهالشرطیه...)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ لَ / لِ)
دنباله و هرآنچه مانند دنب از پس چیزی کشیده شود. (ناظم الاطباء). امتداد. کشش.
- کشالۀ ران، کش ران. فصل مشترک بین شکم و ران. بن ران. بیخ ران. بیغولۀ ران. کشال. رجوع به کش و کشال شود
لغت نامه دهخدا
(کَ ئی یِ)
دهی است از دهستان گوربخش سارودئیۀ شهرستان جیرفت واقع در 45 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 8 هزارگزی جنوب راه مالروی ساردوئیه به دارزین. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کَ کِ)
دهی از دهستان حشمت آباد است که در بخش دورود شهرستان بروجرد واقع است و 115 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
دهی است از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز واقع در 46هزارگزی شمال ایذه با 199 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(پِ کِ لَ / لِ)
پشکل است که سرگین گوسفند و آهو باشد. (برهان قاطع) ، کجک کلیدان. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(کُ کُ لِ)
یک قسم غلیانی کوچک. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(کُ کُ لَ)
مؤنث کلکل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به کلکل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ لَ)
التباس.
لغت نامه دهخدا
تصویری از کوکله
تصویر کوکله
شانه سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشکله
تصویر وشکله
دانه انگوری که ازخوشه جدا شده
فرهنگ لغت هوشیار
امتداد کشش، ماهیچه (ران) : کشاله ران. یا کشاله ران. فصل مشترک بین شکم و ران کش ران بن ران بیخ ران بیغوله ران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشکشه
تصویر کشکشه
گریز گریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشکنه
تصویر کشکنه
نان جو، کشکین: (و از تکلفات خورش و پوشش به کشکینه و پشمینه قناعت نموده)، (انوار سهیلی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشکوله
تصویر کشکوله
پارسی تازی گشته کشکول
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره چتریان که در دامنه های کوهستانی در ارتفاعات متوسط منطق معتدله خصوصا اروپای مرکزی و غربی میروید. از برگهای این گیاه بعنوان سبزی خوراکی استفاده میکنند شمره بحریه راز یانه دریایی قرن ایل راز یانج بحری کاکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکله
تصویر بشکله
بشکل
فرهنگ لغت هوشیار
کنار کوهی از گیاهان درخت سدر چوبی است بمقدار چهار انگشت که وسط آن باریکتر از دو سر وی است و وسط آن طناب بندند و آن برای اتصال دو قطعه خیمه بکار رود، چوبی که لای انگشتان متهمان میگذاشتند و فشار میدادند تا بجرم خود اقرار کنند
فرهنگ لغت هوشیار
مشکله در فارسی مونث مشکل دشوار مونث مشکل: هر عقده که در معنی ابیات مشکله و خیالات دقیق و پیچیده شعرا پیش میاید باسانی میگشود، جمع مشکلات. مونث مشکل:جمع مشکلات مونث مشکل، جمع مشکلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشاله
تصویر کشاله
((کِ لِ))
امتداد و دنباله هر چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوکله
تصویر کوکله
((کَ کَ لَ یا لِ))
شانه به سر، هدهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وشکله
تصویر وشکله
((وَ کَ لَ یا لِ))
وشگله، دانه انگوری که از خوشه جدا شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکله
تصویر اشکله
((اِ کِ لِ))
شکنجه، نوعی شکنجه و آن چوبی بوده که لای انگشتان متهمان می گذاشتند و فشار می دادند تا به جرم خود اقرار کنند، اشکلک
فرهنگ فارسی معین