جدول جو
جدول جو

معنی کشکفت - جستجوی لغت در جدول جو

کشکفت
(کِ کِ)
بکشفت:
لاله کشکفت کشفته کشکفت (؟)
خود شکفته ست بر رخ تو شگفت.
خسروی (ازلغت اسدی ص 50)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشکفت
تصویر اشکفت
شکاف، شکافته، شکاف و رخنه در زمین یا کوه، غار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشکرت
تصویر کشکرت
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، عکّه، کسک، کلاغ پیسه، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عکعک، عقعق، کلاژه، غلبه، غلپه، کلاژاره، قلازاده
فرهنگ فارسی عمید
(شُ کُ)
کرامت. معجزه، احترام. توقیر. تعظیم، ترس. بیم. خوف. (ناظم الاطباء) ، شکفته. گشوده. واشده. (آنندراج). معانی منقول از ناظم الاطباء و آنندراج و خود کلمه با آن ضبط در جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(یِ کَ دَ)
شکفتن گل را گویند. (جهانگیری). شکفتن گل را گویند. شکفت و شکوفه و بشکوفه و اشکفیده واشکوفه مأخذش از اینجاست چون واو و فا تبدیل یابندبمعنی شکفته است. (انجمن آرا). باز شدن غنچه و گل
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ)
عجب. (جهانگیری). عجب و آنرا شکفت نیز گویند و در مقام تعجب شکفتا نیز گویند مانند ای عجب و عجب او شکفتید یعنی در عجب افتاد و بر این قیاس شکوفیدن یعنی شکفته شدن و در شکفت ماندن و رشیدی شکوف بضم بمعنی شکافنده آورده چنانکه اسدی گوید:
قلا دید در لشکر افتاده توف
از آن پهلوان جمله صف را شکوف.
هم شیخ سعدی گفته:
که لشکرشکوفان مغفرشکاف
نهان صلح جستند و پیدا مصاف.
(انجمن آرای ناصری).
و رجوع به شگفت و اشگفت شود
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ)
غار. (جهانگیری). غار و رخنۀ کوه و اصل درآن شکاف و شکافته بوده. (انجمن آرای ناصری). مغاره وغار و رخنۀ کوه. (ناظم الاطباء). شکفت:
برون آمد ز دروازه شتابان
نهاده روی زی اشکفت دیوان.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(کَ شَ / کُ شُ)
عبادت خانه یهود و کنیسه. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). ظاهراً دگرگون شدۀ کنشت است. رجوع به کنشت شود
لغت نامه دهخدا
(قَ شُ دَ)
پراکندگی. پریشانی، پژمردگی. (ناظم الاطباء). رجوع به کشفتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشکفت
تصویر اشکفت
عجب شکفتن گل را گویند شکفتن گل را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکفت
تصویر شکفت
تعجب و عجب و شگفت و حیرت، گشودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشفت
تصویر کشفت
پراکندگی، پریشانی، پژمردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکفت
تصویر اشکفت
((اِ کَ))
شکاف، رخنه، غار، کهف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکفت
تصویر شکفت
((ش کَ))
غار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشفت
تصویر کشفت
((کَ شَ))
پراکنده، پریشان، سوم شخص مفرد ماضی از «کشفتن»
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکفت
تصویر اشکفت
غار
فرهنگ واژه فارسی سره
زاغه، غار، کهف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زاغ، اصلا به معنای کشک دزد
فرهنگ گویش مازندرانی