جدول جو
جدول جو

معنی کشتکار - جستجوی لغت در جدول جو

کشتکار
کشاورز
تصویری از کشتکار
تصویر کشتکار
فرهنگ لغت هوشیار
کشتکار((کِ))
زارع، برزگر
تصویری از کشتکار
تصویر کشتکار
فرهنگ فارسی معین
کشتکار
برزیگر، حارث، دهقان، زارع، کشاورز
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کشتزار
تصویر کشتزار
زمین پهناوری که در آن چیزی کاشته باشند، مزرعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشتار
تصویر کشتار
کشتن، بسیار کشتن، قتل عام، کشتن گاو و گوسفند در کشتارگاه، ذبح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشت کار
تصویر کشت کار
کشتزار، مزرعه، کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتکار
تصویر شتکار
شدکار، شیار، زمینی که آن را شیار کرده و تخم پاشیده باشند، زمین شیار شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشتکار
تصویر پشتکار
سعی و کوشش در کار، قوۀ انجام دادن و به پایان رساندن کاری، استقامت و پایداری در پیش بردن امری
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
کتگر. (آنندراج). کتگار. (ناظم الاطباء). درودگر باشد. (برهان). درودگر و نجار باشد. (آنندراج) (ناظم الاطباء). کتگر و کتکار درودگرچارپایه و کت ساز بوده است و بعد از آن در مطلق درودگری استعمال کرده اند چنانکه معنی ترکیبی آن دلالت براین می کند. (آنندراج). رجوع به کتگر و کتگار شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
زراعت. فلاحت. (ناظم الاطباء). برزیگری. برزگری. دهقنت
لغت نامه دهخدا
(کُتْ)
ملتمس. خواهشگر.
- کشتیار کسی شدن، سخت بدو التماس کردن. سخت اصرار و الحاح کردن. نهایت درجه ابرام و اصرار با مهربانی کردن: کشتیار او شدم که بماند گفت حکماً باید بروم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
اشتکار ضرع، پرشیر شدن پستان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شدکار. شدیار. شکافتن زمین باشد بجهت زراعت کردن. (برهان). شیار زمین بجهت زراعت. (از ناظم الاطباء). شخم کردن زمین
لغت نامه دهخدا
(کِ)
زرع (از: کشت + ار، علامت صفت مفعولی). کشته. (یادداشت مؤلف) :
بد به تن خویش چو خود کرده ای
باید خوردنت ز کشتار خویش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از کشتار
تصویر کشتار
بسیار کشتن، قلع و قمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تازه یابی، نوبرخوردن، دخترکی برداشتن، پسرزاییدن: بار نخست در بامداد رفتن پگاه بر خاستن، نو آوردن امربکر و بی سابقه پدید کردن، نو آوردگی اختراع: قوه ابتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتکار
تصویر احتکار
گران فروختن، انبار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتیار
تصویر اشتیار
انگبین بر گرفتن (از کندو یا از درختان)، فربه شدن ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتهار
تصویر اشتهار
شهرت یافتن، ناموری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتکار
تصویر کتکار
بخار، درودگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتکال
تصویر اشتکال
مشتبه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
شکاف زمین برای زراعت شیار، زمینی که در آن شکاف ایجاد کرده باشند برای زراعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتزار
تصویر کشتزار
مزرعه، زمین زراعت شده، زراعتگاه
فرهنگ لغت هوشیار
کشتیار کسی شدن، بسیار اصرار کردن: کشتیار ش شدم که این کار را بکند نکرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتکار
تصویر پشتکار
سعی وکوشش در کار، پشت کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتکار
تصویر اشتکار
نیک بارانی باران نیک، پرشیری، کرک برآوردن، سختی سرما یا گرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتار
تصویر کشتار
((کُ))
ذبح، قتل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کتکار
تصویر کتکار
((کَ))
کسی که کت سازد، درودگر، نجار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشتار
تصویر کشتار
قتل عام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کشتزار
تصویر کشتزار
مزرعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پشتکار
تصویر پشتکار
ممارست، سعی، همت، اهتمام
فرهنگ واژه فارسی سره
جالیز، فالیز، مزرعه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اراده، استقامت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آدمکشی، قتل عام، قتل، ذبح، سلاخی، قربانی، نحر، محاربه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند آتش در کشتزار افتاده بود و بسوخت، دلیل قحط است. اگر در خواب کشتزاری بیند و نداند که از کیست، دلیل بر زیان بیننده است. جابر مغربی
اگر دید در کشتزاری معروف بود، دلیل که عملی کند که دین و دنیای او نیک بود و اگر دید در میان کشتزاری می رفت، دلیل که به عزا رود. حضرت دانیال
دیدن کشتزار در خواب چون معروف بود، دلیل بر فرزند است. اگر دید کشتزاری درود، دلیل که بعضی مردم آنجا کشته شوند. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب