جدول جو
جدول جو

معنی کشتاک - جستجوی لغت در جدول جو

کشتاک
نان کوچک تنوری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کشتک
تصویر کشتک
کشت کوچک، مزرعۀ کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشتار
تصویر کشتار
کشتن، بسیار کشتن، قتل عام، کشتن گاو و گوسفند در کشتارگاه، ذبح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رشتاک
تصویر رشتاک
رستاک، شاخۀ تازه که از بیخ درخت روییده باشد، شاخۀ راست و بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتاک
تصویر شتاک
شاخ درخت، شاخۀ نورسته
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
شاخه ای که تازه از بیخ درخت برآمده و راست رسته باشد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان). به معنی رستاک است. (فرهنگ اوبهی). رجوع به رستاک و ستاک شود
لغت نامه دهخدا
(کِ تَ)
مصغر کشته به معنی مزرعۀ کوچک و خرد:
زالکی کرد سر برون ز نهفت
کشتک خویش خشک دید و بگفت.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(کِ)
خشک. کشته. (یادداشت مؤلف). رجوع به کشته شود.
- پنیر کشتا، پنیری چرب که آن را به قالبهای بزرگ در مازندران خشک کنند و سپس بکار برند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ضمیر است که اندیشه ای در دل گرفته باشد. (از برهان) (از انجمن آرا). خاطر. ضمیر. اندیشه. تصور. هرآنچه در دل گرفته باشند. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح صرف و نحو کلمه ای است که به تازی ضمیر می گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ستاک. استاک. استاخ. شتاخ. شاخ تازه و نازک باشد که از بیخ و بن درخت و از شاخ درخت سرزند و بیرون آید. (از برهان). در لغت فرس اسدی شتاک ضبط شده است:
سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های سیمین
شاخ و شتاک نسرین چون برج ثور و جوزا.
کسائی.
سر درخت أمل گشته بود پژمرده
به آب جود تو از بیخ تازه کرد شتاک.
منصور شیرازی
لغت نامه دهخدا
(کُ تَ)
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد واقع در یکهزارگزی جنوب باختری اسفراین با 540تن سکنه. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و پنبه و بن شن و زیره و میوه و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه آن مالرو است
لغت نامه دهخدا
(کِ)
زرع (از: کشت + ار، علامت صفت مفعولی). کشته. (یادداشت مؤلف) :
بد به تن خویش چو خود کرده ای
باید خوردنت ز کشتار خویش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(کَ)
رقت و آن مغموم به غم مردم بودن و به قدر حال در خیر و صلاح آن کوشیدن باشد. (برهان). شفقت و مهربانی و دلسوزی. (از ناظم الاطباء) ، تعزیت و تسلیت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
لاک پشت. سنگ پشت. (ناظم الاطباء). کشف. (برهان). سلحفاه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کُ تَ)
جعل. کستل. سرگین غلطان. گوه گردان. جانوری است کوچک که در سرگین و فضولات زیست می کند. (ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به کستل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شتاک
تصویر شتاک
شاخه درخت ستاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتک
تصویر کشتک
کشت کوچک مزرعه کوچک: (زا لکی کرد سر برون ز نهفت کشتک خویش خشک دید و بگفت:) (علت رزق تو بخوب و بزشت گریه ابرنی و خنده کشت)، (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتار
تصویر کشتار
بسیار کشتن، قلع و قمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتوک
تصویر کشتوک
لاک پشت کاسه پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتاک
تصویر شتاک
((ش))
شاخه درخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشتار
تصویر کشتار
((کُ))
ذبح، قتل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشتار
تصویر کشتار
قتل عام
فرهنگ واژه فارسی سره
آدمکشی، قتل عام، قتل، ذبح، سلاخی، قربانی، نحر، محاربه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پارچه ی ابریشمی
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت نارک و بلند، بازی با سنگ، کسی که خود را همیشه محق بداند
فرهنگ گویش مازندرانی
پس آب
فرهنگ گویش مازندرانی
کشتار
فرهنگ گویش مازندرانی
شاخه ی نورسته
فرهنگ گویش مازندرانی
نان کوچک تنوری، غش و ضعف در اثر تنبیه شدید
فرهنگ گویش مازندرانی