جدول جو
جدول جو

معنی کسکن - جستجوی لغت در جدول جو

کسکن
نوعی گرز که سرش را با زنجیر یا تسمه به دسته وصل می کردند، برای مثال یلان را نرم گشت از گرز گردن / نهاده سر به سینه همچو کسکن (وحشی - ۳۸۳)
تصویری از کسکن
تصویر کسکن
فرهنگ فارسی عمید
کسکن
(کَ کَ)
گرز. (ناظم الاطباء). گرزی که با زنجیر یا تسمه به دسته نصب کنند و درفارسی پیازک و پیازی گویند. (آنندراج) :
یلان را گشته نرم از گرز گردن
نهاده سر بسینه همچو کسکن.
ملاوحشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کسکن
گرزی که سرش را با زنجیر یا تسمه بدسته نصب کنند پیازک پیازی: (یلان را گشته نرم از گرز گردن نهاده سر بسینه همچو کسکن)، (وحشی)
تصویری از کسکن
تصویر کسکن
فرهنگ لغت هوشیار
کسکن
((کَ کَ))
گرزی که سرش را با زنجیر یا تسمه به دسته نصب کنند، پیازک، پیازی
تصویری از کسکن
تصویر کسکن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کسنک
تصویر کسنک
کرسنه، دانه ای شبیه ماش با طعمی تلخ که خوراک چهارپایان و پرندگان است، گاودانه، کسنک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرکن
تصویر کرکن
غلۀ نیم رس بریان شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
آرامش دهنده، آرام کننده، در پزشکی ویژگی دارویی که درد را آرام می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
محل سکنی، منزل، خانه، جایگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کستن
تصویر کستن
کوفتن، آزردن، زدن، کویستن، کوستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوکن
تصویر کوکن
جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، پش، کوف، بایقوش، بوم، کلک، مرغ شب آویز، هامه، پژ، مرغ شباویز، کول، کلیک، مرغ بهمن، آکو، کوچ، پشک، پسک، کنگر، شباویز، بیغوش، چغو، اشوزشت، چوگک، مرغ حق، بوف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسنک
تصویر کسنک
یربوز توضیح: در بعضی فرهنگها آنرا نوعی سماروغ نوشته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
منزل، مقر، مقام، جایگاه، نشیمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوکن
تصویر کوکن
جغد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کستن
تصویر کستن
کوفتن کوبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسان
تصویر کسان
خلق، مردم، مردمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتکن
تصویر کتکن
مخفی، چاه کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسکن
تصویر تسکن
بیچاره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرکن
تصویر کرکن
غله نارس که بریان کنند و خورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکن
تصویر اسکن
ازروسی چاو ارزبرگ اسکناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسان
تصویر کسان
((کَ))
دیگران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
((مُ سَ کِّ))
تسکین دهنده، آرام کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
((مَ کَ))
منزل، محل اقامت، جمع مساکن
فرهنگ فارسی معین
((کَ کَ یا کِ))
غله ای مانند گندم و نخود و باقلا که آن را نیم رس بریان کنند و بخورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسکن
تصویر اسکن
((اِ کَ))
تصویری که به کمک اسکنر به دست می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
آرام بخش، خانه، سرپناه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کسان
تصویر کسان
افراد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
Habitation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
habitation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
habitação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
Wohnung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
mieszkanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
жилище
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
житло
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
woning
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
habitación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی