- کسوف
- خورشید گرفتگی
معنی کسوف - جستجوی لغت در جدول جو
- کسوف
- گرفتگی خورشید را گویند، آفتاب گرفتگی
- کسوف ((کُ))
- خورشید گرفتگی، هنگامی که کره ماه بین زمین و خورشید طوری قرار بگیرد که مانع از تابش نور خورشید به قسمتی از سطح زمین شود
- کسوف
- گرفته شدن آفتاب، تاریک شدن قرص خورشید به هنگام قرار گرفتن ماه میان خورشید و زمین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تیره و تار شده، مظلم
تنگدل دریغا گوی
ماه گرفتگی
گرفتگی ماه چاه پر آب چاه پر آب
کهف ها، کنایه از پناهگاه ها، غارها، جمع واژۀ کهف
ستمگر زورستان بیراه
کسوت در فارسی جامه پوشیدنی کسوت یا طراز کسوه
برنده کسی که در کار برندگی دارد
سست تنبل
جمع کسر، پاره های اعداد و مانند نصف و ثلث و ربع، کسرها و عددهای کسری، کمی ها و نقصانها
رخت و لباس و جامه و پوشاک و در اصطلاح ورزشکاران کسی که در کارهای ورزشی بیش از دیگران سابقه دارد
به دست آورنده، فرا گیرنده، ورزنده بسیار کسب کننده، بسیار فرا گیرنده: (اما لمغانیان مردمان بشکوه باشند و جلد و کسوب)، (چهار مقاله) ، بسیار ورزنده
پاره ای از جامه پاره ای پارچه
کار دشوار
جمع کهف، گریستک ها غال ها پناهگاه ها جمع کهف غارها
بویه دان خیره سر عطردان خیره سر خودرای، جمع مسوفین
بسیار کسب کننده، بسیار فراگیرنده، بسیار ورزنده
مقابل کسوف، در علم نجوم حائل شدن زمین میان خورشید و ماه که باعث از نظر پنهان شدن ماه می شود، ماه گرفتگی، ناپدید شدن
صبور، شکیبا، ویژگی کسی که هر چه بخواهد بکند و کسی او را باز ندارد، خود رای، خیره سر
لباس، جامه، پوشاک
زود به زودی با امید زیستن یونانی دانایی نوعی ماهی است ماهی سوف. سپیدک. سوفار (1)، هر ظرفی که از گل پخته باشند مانند سبو و تغار
نوعی ماهی که در دریای خزر صید می شود
بریدن جامه را، پاره کردن، پوشاندن، فرو خواباندن، گرفتن خور، برگشتن چهره، دلشور زدن بریدن (جامه و غیره را) پاره کردن، افکندن حرف متحرکی را که در آخر جزو باشد یعنی مفعولات را بدل به مفعولن کردن
نوعی ماهی است
((کَ))
فرهنگ فارسی معین
بریدن، پاره کردن، افکندن حرف متحرکی راکه در آخر جزو باشد، یعنی مفعولات را بدل به مفعولن کردن