معنی کسوب - فرهنگ فارسی معین
معنی کسوب
کسوب
بسیار کسب کننده، بسیار فراگیرنده، بسیار ورزنده
تصویر کسوب
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با کسوب
کسوب
کسوب
به دست آورنده، فرا گیرنده، ورزنده بسیار کسب کننده، بسیار فرا گیرنده: (اما لمغانیان مردمان بشکوه باشند و جلد و کسوب)، (چهار مقاله) ، بسیار ورزنده
فرهنگ لغت هوشیار
کسوب
کسوب
شی ٔ، یقال ما ترک کسوبا و لابسوبا، ای شیئاً. (اقرب الموارد). ما له کسوب، یعنی نیست مر اورا چیزی. (ناظم الاطباء) ، نام گیاهی است. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
رسوب
رسوب
ذرات ریز داخل مایع یا گاز که ته نشین می شوند، در آب فرو رفتن چیزی، ته نشین شدن، در ته ظرف نشستن دُرد یا جرم چیزی
فرهنگ فارسی عمید
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.