مردی که فقط چانه اش مو داشته باشد و گونه هایش بی مو باشد، کوسه، در علم زیست شناسی نوعی ماهی بزرگ با دندان های تیز و آرواره های قوی و بدنی پوشیده از فلس که بسیار سریع و تهاجمی عمل می کند، کوسه ماهی
مردی که فقط چانه اش مو داشته باشد و گونه هایش بی مو باشد، کوسه، در علم زیست شناسی نوعی ماهی بزرگ با دندان های تیز و آرواره های قوی و بدنی پوشیده از فلس که بسیار سریع و تهاجمی عمل می کند، کوسه ماهی
بند پشتواره مانند از پوست خرما معرب است. (منتهی الارب). بند پشتواره که از لیف خرما سازند و مأخوذ از فارسی است. (ناظم الاطباء) ، رشته ای ستبر به قدر انگشت از پشم که ذمی بروسط جامه می بندد و آن غیر از زنار است که از ابریشم بافته می شود. (از تعریفات جرجانی). رشته ای ستبر که اهل کتاب بالای جامه و زیر زنار می بندند و معرب کستی است (یادداشت مؤلف). رجوع به کستی و کشتی شود
بند پشتواره مانند از پوست خرما معرب است. (منتهی الارب). بند پشتواره که از لیف خرما سازند و مأخوذ از فارسی است. (ناظم الاطباء) ، رشته ای ستبر به قدر انگشت از پشم که ذمی بروسط جامه می بندد و آن غیر از زنار است که از ابریشم بافته می شود. (از تعریفات جرجانی). رشته ای ستبر که اهل کتاب بالای جامه و زیر زنار می بندند و معرب کستی است (یادداشت مؤلف). رجوع به کستی و کشتی شود
کبوجیه. مسعودی در مروج الذهب (چ قاهره ج 1 ص 98) قنوج ضبط کرده. قنوج هم در اصل قبوج بوده، تردیدی نیست که ’ب’ از اشتباه کاتب مبدل به ’ن’ گشته است و قبوج هم معرب کبوج است. (تاریخ ایران باستان ج 1 صص 478- 479). رجوع به کبوجیه شود
کبوجیه. مسعودی در مروج الذهب (چ قاهره ج 1 ص 98) قنوج ضبط کرده. قنوج هم در اصل قبوج بوده، تردیدی نیست که ’ب’ از اشتباه کاتب مبدل به ’ن’ گشته است و قبوج هم معرب کبوج است. (تاریخ ایران باستان ج 1 صص 478- 479). رجوع به کبوجیه شود
در ساحل شمالی دریاچۀ ارومیه قصبه ای است بر دو مرحلۀ تبریز بجانب غربی و درشمالی بحیرۀ چیچست افتاده است، باغستان بسیار داردو میوه هاش بسیار و نیکو بود، هواش از تبریز گرمتر است و بجهت قرب بحیرۀ چیچست به عفونت مائل و آبش از رودی که از آن جبال آید و از عیون، سکانش از ترک و تاجیک ممزوجند، حقوق دیوانیش کمابیش پنجهزار دینار به دفتر درآمده است و به وقف ابواب البر ابوسعیدی تعلق دارد. (نزهه القلوب چ اروپا ص 80). آب مرورود از کوه سهند برمیخیزد و بر ولایت مراغه گذشته به درۀ کاودوان با آب جغتو ضم شده، به دریای شور طسوج میریزد. طولش هشت فرسنگ باشد. (نزهه القلوب چ اروپا ص 223). آب تغتو از کوههای کردستان بحدود کریوۀ سینا برمیخیزد و به آب جغتو جمع می شود و به دریای شور طسوج میریزد. طولش پانزده فرسنگ باشد. (نزهه القلوب چ اروپا ص 224)
در ساحل شمالی دریاچۀ ارومیه قصبه ای است بر دو مرحلۀ تبریز بجانب غربی و درشمالی بحیرۀ چیچست افتاده است، باغستان بسیار داردو میوه هاش بسیار و نیکو بود، هواش از تبریز گرمتر است و بجهت قرب بحیرۀ چیچست به عفونت مائل و آبش از رودی که از آن جبال آید و از عیون، سکانش از ترک و تاجیک ممزوجند، حقوق دیوانیش کمابیش پنجهزار دینار به دفتر درآمده است و به وقف ابواب البر ابوسعیدی تعلق دارد. (نزهه القلوب چ اروپا ص 80). آب مرورود از کوه سهند برمیخیزد و بر ولایت مراغه گذشته به درۀ کاودوان با آب جغتو ضم شده، به دریای شور طسوج میریزد. طولش هشت فرسنگ باشد. (نزهه القلوب چ اروپا ص 223). آب تغتو از کوههای کردستان بحدود کریوۀ سینا برمیخیزد و به آب جغتو جمع می شود و به دریای شور طسوج میریزد. طولش پانزده فرسنگ باشد. (نزهه القلوب چ اروپا ص 224)
مأخوذ از تسوی فارسی. معرب است. کرانه، ناحیه، چهاریک دانگ که دو حبه باشد. ج، طساسیج. (منتهی الارب) (آنندراج). تسو، یعنی چهار جو. (دهار). سه ثمن مثقال. (مفاتیح خوارزمی). تسوی. (زمخشری). مقدار دو جو میانه. ربع دانگ. بیست وچهاریک مثقال. و در رسالۀ اوزان نوشته که طسوج بیست وچهارم حصۀ هر چیز را گویند. (غیاث اللغات). درهم. درم، و هو فارسی معرب و وزن آن شش دانگ است و دانگ دو قیراط باشد و قیراط دو طسوج و طسوج دو جو میانه... (منتهی الارب) : تو بگوئی نک دل آوردم به تو گویدت این دل نیرزد یک تسو. مولوی. و رجوع به تسو و استان و الجماهر ص 49 و فرهنگ شعوری ج 2 ص 162 و کتاب المعرب جوالیقی ص 76 شود
مأخوذ از تسوی فارسی. معرب است. کرانه، ناحیه، چهاریک دانگ که دو حبه باشد. ج، طساسیج. (منتهی الارب) (آنندراج). تسو، یعنی چهار جو. (دهار). سه ثمن مثقال. (مفاتیح خوارزمی). تسوی. (زمخشری). مقدار دو جو میانه. ربع دانگ. بیست وچهاریک مثقال. و در رسالۀ اوزان نوشته که طسوج بیست وچهارم حصۀ هر چیز را گویند. (غیاث اللغات). درهم. درم، و هو فارسی معرب و وزن آن شش دانگ است و دانگ دو قیراط باشد و قیراط دو طسوج و طسوج دو جو میانه... (منتهی الارب) : تو بگوئی نک دل آوردم به تو گویدت این دل نیرزد یک تسو. مولوی. و رجوع به تسو و استان و الجماهر ص 49 و فرهنگ شعوری ج 2 ص 162 و کتاب المعرب جوالیقی ص 76 شود
اصل آن تسو و فارسی است که تعریب شده و جیم به آخر آن الحاق گشته، و معنی آن نیم دانگ است. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 273 ب) : چو دیناریست شش دانگ ای برادر و دانگی چارتسو جست اشهر. شمس فخری (از شعوری ایضاً). و رجوع به تسو و طسوج شود
اصل آن تسو و فارسی است که تعریب شده و جیم به آخر آن الحاق گشته، و معنی آن نیم دانگ است. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 273 ب) : چو دیناریست شش دانگ ای برادر و دانگی چارتسو جست اشهر. شمس فخری (از شعوری ایضاً). و رجوع به تسو و طسوج شود
یکی از دهستانهای پنجگانه بخش شبستر شهرستان تبریز است که در شمال باختری بخش و ساحل دریاچۀ ارومیه واقع است. از شمال به شهرستان مرند و از جنوب به دریاچۀ ارومیه و از خاور به دهستان شرفخانه و از باختر به ولایان محدود است. قراء ساحلی آن دارای هوای معتدل و مرطوب و راه آن ارابه رو است که میتوان اتومبیل برد. ولی قراء کوهستانی که دارای آب و هوای سالم است راه مالرو دارند. آب این دهستان از چشمه ها و رودخانه های محلی تأمین میشود. و محصول عمده آن غله و حبوبات و زردآلو و سیب میباشد. این دهستان از چهارده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعاً 13480 تن سکنه دارد. و مهمترین قراء آن تسوج که مرکز دهستان است و قره تپه وامستجان می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). و رجوع به مادۀ بعد شود
یکی از دهستانهای پنجگانه بخش شبستر شهرستان تبریز است که در شمال باختری بخش و ساحل دریاچۀ ارومیه واقع است. از شمال به شهرستان مرند و از جنوب به دریاچۀ ارومیه و از خاور به دهستان شرفخانه و از باختر به ولایان محدود است. قراء ساحلی آن دارای هوای معتدل و مرطوب و راه آن ارابه رو است که میتوان اتومبیل برد. ولی قراء کوهستانی که دارای آب و هوای سالم است راه مالرو دارند. آب این دهستان از چشمه ها و رودخانه های محلی تأمین میشود. و محصول عمده آن غله و حبوبات و زردآلو و سیب میباشد. این دهستان از چهارده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعاً 13480 تن سکنه دارد. و مهمترین قراء آن تسوج که مرکز دهستان است و قره تپه وامستجان می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). و رجوع به مادۀ بعد شود
بقول ابن المقفعیکی از خطوط سبعۀ ایران قدیم است که مرکب از 28حرف بود و با آن عهود و موریه و قطائع را می نوشتند و نقوش نگین ها و طراز جامه ها و فرشها و سکۀ دنانیر و درهم آنان نیز بدین خط بوده است. (الفهرست چ مصر ص 20). گشتک. (یادداشت مؤلف). رجوع به گشته و گشتک شود. - نیم کستج، از خطوط هفتگانه ایران قدیم مرکب از 28 حرف و با آن طب و فلسفه و امثال آن را می نوشتند. (الفهرست چ مصر ص 20). نیم گشته
بقول ابن المقفعیکی از خطوط سبعۀ ایران قدیم است که مرکب از 28حرف بود و با آن عهود و موریه و قطائع را می نوشتند و نقوش نگین ها و طراز جامه ها و فرشها و سکۀ دنانیر و درهم آنان نیز بدین خط بوده است. (الفهرست چ مصر ص 20). گشتک. (یادداشت مؤلف). رجوع به گشته و گشتک شود. - نیم کستج، از خطوط هفتگانه ایران قدیم مرکب از 28 حرف و با آن طب و فلسفه و امثال آن را می نوشتند. (الفهرست چ مصر ص 20). نیم گشته
پارسی تازی گشته گشتک گشته گونه ای دبیره در زمان ساسانی که گونه ای و گزارش های پنهانی بدان نوشته میشده یربوز از گیاهان یکی از خطوط عهد ساسانی و آن بیست و هشت حرف داشته و بدان عهد ها و موریه (امور محرمانه) و قطایع را می نوشتند و نقش انگشتر یهای ایرانیان و طراز جامه ها و فرشها و سکه های دینار و درهم در ایران باستان بدین کتابت صورت میگرفته
پارسی تازی گشته گشتک گشته گونه ای دبیره در زمان ساسانی که گونه ای و گزارش های پنهانی بدان نوشته میشده یربوز از گیاهان یکی از خطوط عهد ساسانی و آن بیست و هشت حرف داشته و بدان عهد ها و موریه (امور محرمانه) و قطایع را می نوشتند و نقش انگشتر یهای ایرانیان و طراز جامه ها و فرشها و سکه های دینار و درهم در ایران باستان بدین کتابت صورت میگرفته
پارسی تازی گشته تسوج تسو یک بیست و چهارم چوب گز استادان درزی، یک و بیست و چهارم شبانروز (ساعت)، یک بیست و چهارم سیر، چهارجو، یک بیست و چهارم دانگ، گونه ای ماره یا پرشیان (سکه) در زمان ایلخانان 2- 1، 1 مثقال، وزن دو دانه از دانه های جو 4، 1 دانگ، نوعی سکه (ایلخانان)
پارسی تازی گشته تسوج تسو یک بیست و چهارم چوب گز استادان درزی، یک و بیست و چهارم شبانروز (ساعت)، یک بیست و چهارم سیر، چهارجو، یک بیست و چهارم دانگ، گونه ای ماره یا پرشیان (سکه) در زمان ایلخانان 2- 1، 1 مثقال، وزن دو دانه از دانه های جو 4، 1 دانگ، نوعی سکه (ایلخانان)