جدول جو
جدول جو

معنی کساد - جستجوی لغت در جدول جو

کساد
بی رواجی، بی رونقی، بی رواج، کساد
تصویری از کساد
تصویر کساد
فرهنگ فارسی عمید
کساد
(رَ)
ناروان گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناروان شدن. (ترجمان جرجانی ص 81) (تاج المصادر). ناروا شدن نرخ. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
کساد
ناروائی متاع و جز آن، بی رواجی اشیا و عدم خریداری آن
تصویری از کساد
تصویر کساد
فرهنگ لغت هوشیار
کساد
((کَ))
بی رواج شدن، بی رونق شدن
تصویری از کساد
تصویر کساد
فرهنگ فارسی معین
کساد
بی خریدار، بی رونق، بی معامله، راکد
متضاد: پررونق
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فساد
تصویر فساد
تباه شدن، تباهی، پوسیدگی، فتنه، آشوب، ظلم، لهو ولعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حساد
تصویر حساد
حاسدها، حسودها، جمع واژۀ حاسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جساد
تصویر جساد
زعفران، گیاهی علفی، پایا و از خانوادۀ زنبق که گل های بنفش دارد، پرچم معطر و خشک شده و قرمز رنگ گل این گیاه که برای معطر و رنگ کردن غذاها به کار می رود و مصرف دارویی نیز دارد، قمحه
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ)
ناروایی متاع و کالا در بازار و بی رواجی و نداشتن خریدار. (ناظم الاطباء). عدم رواج. صاحب آنندراج گوید یاء مصدری به کساد ملحق کنند و بهمان معنی مصدری استعمال کنند از عالم (از قبیل) نقصان و نقصانی و جریان و جریانی. (آنندراج). کاسد بودن. بی رونقی و ناروایی:
چو زلف لیلیم آشفتگی است حاصل عمر
به ضعف طالعمجنون کسادی بازار.
واله هروی.
خطش برآمد وکالا در کسادی زد
که گفت ریش فروشد متاع مردم را.
واله هروی.
گرفت گرد کسادی متاع خوبی حیف
نشست آینۀ حسن را غبار دریغ.
علی نقی کمره ای (از آنندراج).
بر مراد دهد نخل نامرادی ما
هزار گونه رواج است در کسادی ما.
شانی تکلو (از آنندراج).
آراست چون کسادی دکان خویش را
سودای عشق سود و زیان را فروگرفت.
ظهوری (از آنندراج).
کسادیهای بازار بتان در خشم و کین باشد
شکست طاق ابرو دایم از چین جبین باشد.
معزفطرت.
در وطن نظمم ندارد قدر چون در نجف
از کسادی می برم این تحفه را جای دگر.
شفیع اثر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
قریه ای است در سمرقند. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کاسد شدن بازار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بازار ناروا شدن. (تاج المصادر بیهقی). ناروا شدن. (برهان).
لغت نامه دهخدا
کوفتگی جامه در گذشته گازران جامه را در شست و شوی میکوفتند، درد شکم، لته گرم بر اندام دردناک نهند داغلت درد شکم، پارچه ای که گرم کنند و بر عضو درد ناک نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشاد
تصویر کشاد
گشاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کساء
تصویر کساء
عبا، جامه، لباس، گلیم، گلیم که آنرا پوشند عباءجمع اکسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کساب
تصویر کساب
الفنجگر به دست آوردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کساف
تصویر کساف
پاره ای از جامه پاره ای پارچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسان
تصویر کسان
خلق، مردم، مردمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسید
تصویر کسید
مندک بی خریدار، پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزاد
تصویر کزاد
جامه کهنه و پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسد
تصویر کاسد
بی رواگ بی خریدار ناروا نارایج بی رونق مقابل روا رواج: (بازار حکمت کاسد و مزاج اهل شریعت فاسد) (جامع الحکمتین) یا کالای (متاع) کاسد. متاعی که از آن استقبال نکنند کالای ناروان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کباد
تصویر کباد
جگر درد درد جگر ترنج از گیاهان نارنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناد
تصویر کناد
ناسپاس کبوتر صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسار
تصویر کسار
کساره خرده ها ریزه ها شکننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حساد
تصویر حساد
حسودان، حاسدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فساد
تصویر فساد
تباه شدن، تباهی، بستم گرفتن مال کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
کند و کاو، تیزنگری، پرماسیدن (به دست سودن) کور کوم کرکم جساد پارسی است و آن را به تازی زعفران گویند، خون خشک زعفران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکساد
تصویر اکساد
بازار سردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسادی
تصویر کسادی
مندک مندگی وازنش سرد بازاری کساد: (چو زلف لیلیم آشفتگی است حاصل عمر بضعف طالع مجنون کسادی بازار)، (واله هروی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیاد
تصویر کیاد
فریبکار ترفندگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسادی
تصویر کسادی
بی رونقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کناد
تصویر کناد
اکسیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کسان
تصویر کسان
افراد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فساد
تصویر فساد
پوسیدگی، تباهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکساد
تصویر اکساد
بازار سردی
فرهنگ واژه فارسی سره
بی رواجی، بی رونقی، بی معاملگی، رکود
متضاد: رونق
فرهنگ واژه مترادف متضاد