جدول جو
جدول جو

معنی کریمانه - جستجوی لغت در جدول جو

کریمانه
(کَ نَ / نِ)
همچون مردم کریم. بکرم. از روی کرم:
کریم باش و کریمانه روزگار گذار
که تو کریمی و این سنت کرام قدیم.
سوزنی.
کریمانه بخشی و منت نخواهی
عطای کریمان بود غیر ممنون.
سوزنی.
یا خود را خلاص دهیم یا کریمانه بمیریم. (تاریخ قم ص 289)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فریمانه
تصویر فریمانه
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی سبزوار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مریدانه
تصویر مریدانه
به روش مریدان، همچون مرید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریبانه
تصویر غریبانه
درخور غریب، برای مثال نماز شام غریبان چو گریه آغازم / به مویه های غریبانه قصه پردازم (حافظ - ۶۶۶)، به روش غریبان مانند غریبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظریفانه
تصویر ظریفانه
باظرافت مانند ظریفان، بازیرکی و خوش طبعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صمیمانه
تصویر صمیمانه
از روی یک رنگی و دوستی، خالصانه، دوستانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حکیمانه
تصویر حکیمانه
مانند حکیمان، به روش حکیمان، از روی حکمت و دانایی
فرهنگ فارسی عمید
(فَ مَ)
دهی است از بخش جغتای شهرستان سبزوار که دارای 533 تن سکنه است. از چشمه و قنات مشروب میشود. محصول عمده آنجا غله، پنبه، زیره و کنجد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کِ نَ)
کرم دانه. فارسی است. (از دزی ج 1 ص 454 و 456). رجوع به کرم دانه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
در فرهنگ برهان قاطع و انجمن آراو جز آن نوشته اند: کریمان نام جد دوم رستم زال است که پدر نریمان باشد. و ولف در فهرست لغات شاهنامه و نیز فرهنگ آنندراج نوشته اند: نام یک پهلوان ایرانی که پدر نریمان بوده است. اما این معنی نادرست است و منشاء آن ظاهراً بیت زیر است از شاهنامه:
همان سام پور نریمان بود
نریمان گرد از کریمان بود.
(از یادداشت مؤلف).
در اینجا کریمان جمع کریم عربی است. رشیدی بیت زیر را از فردوسی شاهد آورده و انتساب آن بدان گویندۀ بزرگ مورد تأمل است:
به بالای سام نریمان بود
بمردی و زور کریمان بود.
(ازحاشیۀ برهان چ معین).
، نام شهر کرمان هم بوده است. (برهان). در مؤید گفته که نام شهر کرمان کریمان بوده و حذف شده به کرمان شهرت نموده است. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گریبانه
تصویر گریبانه
مجموع برگه هایی که در قاعده پایکهای اصلی یک گل قرار دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردمانه
تصویر گردمانه
تخم نوعی از مازریون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیدانه
تصویر کلیدانه
کلیدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قردمانه
تصویر قردمانه
کرویای بری کرویای صحرایی قرنباد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیمانه
تصویر قدیمانه
از روزگار پیشین قدیما
فرهنگ لغت هوشیار
بی کسانه، بیگانه وار در خور غریب: مویه های غریبانه، هر چیز سزاوار بگدایی و مفلسی، بطرز غریبان: غریبانه رفتار می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظریفانه
تصویر ظریفانه
با زیرکی، با بذله گویی. بذله گویانه هشیارانه زیرکانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکیمانه
تصویر حکیمانه
از روی حکمت و دانائی
فرهنگ لغت هوشیار
گریبانه باج بر شمار گریب زمین مالیات یا عوارضی که بوسیله اندازه گرفتن زمین تعیین شود
فرهنگ لغت هوشیار
صمیم صمیمی: روابط صمیمانه ای با او دارد، از روی صمیمیت خالصانه: یا او صمیمانه رفتار می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریبانه
تصویر جریبانه
((جَ نِ))
مالیات یا عوارضی که به وسیله اندازه گرفتن زمین تعیین می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صمیمانه
تصویر صمیمانه
((صَ نِ یا نَ))
صمیم، صمیمی، از روی صمیمیت، خالصانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صمیمانه
تصویر صمیمانه
پای مردانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مردمانه
تصویر مردمانه
ملی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اریبانه
تصویر اریبانه
مورب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کثیفانه
تصویر کثیفانه
Dingily, Dirtily
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حریصانه
تصویر حریصانه
Greedily, Voraciously
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ظریفانه
تصویر ظریفانه
Sophisticatedly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از صمیمانه
تصویر صمیمانه
Wholeheartedly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کثیفانه
تصویر کثیفانه
sujamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از حریصانه
تصویر حریصانه
жадно , жадно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صمیمانه
تصویر صمیمانه
всем сердцем
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ظریفانه
تصویر ظریفانه
изысканно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حریصانه
تصویر حریصانه
gierig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ظریفانه
تصویر ظریفانه
anspruchsvoll
دیکشنری فارسی به آلمانی