پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، گلغر، پت، تبت، تبد، بزشم، بزوشم، بزوش، تفتیک در علم زیست شناسی از اجزای رو پوست گیاهان که عمل آن جذب مواد یا تخفیف عمل تعرق است ویژگی مرغ خانگی ای که بر روی تخم خوابیده است، کرچ
پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، گُلغَر، پَت، تِبِت، تِبِد، بُزَشم، بُزوَشم، بُزوَش، تَفتیک در علم زیست شناسی از اجزای رو پوست گیاهان که عمل آن جذب مواد یا تخفیف عمل تعرق است ویژگی مرغ خانگی ای که بر روی تخم خوابیده است، کُرچ
مرغی است از تیهو کوچکتر که به عربی سلوی و به ترکی بلدرچین گویندش. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ورتیج. سمانه. بدبده. بودنه. سلوی. سمانات. سمانی. قتیل الرعد. (یادداشت مؤلف). کراک. (فرهنگ جهانگیری). اغبس. (بحر الجواهر) : تا نباشد همچو عنقا خاصه در عزلت غراب تا نباشد همچو شاهین خاصه در قدرت کرک جان خصم از تیر سیمرغ افکنت بر شاخ عمر بادلرزان در برش چون جان گنجشک از تفک. انوری (از فرهنگ جهانگیری). ، نامی است که در کلاک به کلک دهند. (یادداشت مؤلف). رجوع به کلک شود، به زبان بخارا سقف خانه را گویند. (برهان) (آنندراج)
مرغی است از تیهو کوچکتر که به عربی سلوی و به ترکی بلدرچین گویندش. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ورتیج. سمانه. بدبده. بودنه. سلوی. سمانات. سمانی. قتیل الرعد. (یادداشت مؤلف). کراک. (فرهنگ جهانگیری). اغبس. (بحر الجواهر) : تا نباشد همچو عنقا خاصه در عزلت غراب تا نباشد همچو شاهین خاصه در قدرت کرک جان خصم از تیر سیمرغ افکنت بر شاخ عمر بادلرزان در برش چون جان گنجشک از تفک. انوری (از فرهنگ جهانگیری). ، نامی است که در کلاک به کُلَک دهند. (یادداشت مؤلف). رجوع به کُلَک شود، به زبان بخارا سقف خانه را گویند. (برهان) (آنندراج)
مرغ خانگی و ماکیان باشد. (برهان) (از آنندراج). ماکیان را گویند. (فرهنگ جهانگیری). در مازندران، دیلمان و گیلان مطلق مرغ خانگی را گویند. (یادداشت مؤلف) : از شیر تا به روبه و از یوز تا پلنگ از کبک تا به کرکس و از کرک تا کرک. کمال غیاث (از فرهنگ جهانگیری). ، کبک را نیز گفته اند و آن دو قسم باشد، دری و غیردری. دری بزرگتر و غیردری کوچکتر است. (برهان) (آنندراج). کبک. (فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء) ، سرطان. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (آنندراج). خرچنگ. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بمعنی مردم چشم هم بنظر آمده است، شاخ درخت را هم گویند. (برهان) (آنندراج) ، نامی است که در بم و نرماشیر به درخت استبرق دهند. عشر. غلبلب. استبرق. (یادداشت مؤلف).
مرغ خانگی و ماکیان باشد. (برهان) (از آنندراج). ماکیان را گویند. (فرهنگ جهانگیری). در مازندران، دیلمان و گیلان مطلق مرغ خانگی را گویند. (یادداشت مؤلف) : از شیر تا به روبه و از یوز تا پلنگ از کبک تا به کرکس و از کَرْک تا کَرَک. کمال غیاث (از فرهنگ جهانگیری). ، کبک را نیز گفته اند و آن دو قسم باشد، دری و غیردری. دری بزرگتر و غیردری کوچکتر است. (برهان) (آنندراج). کبک. (فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء) ، سرطان. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (آنندراج). خرچنگ. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بمعنی مردم چشم هم بنظر آمده است، شاخ درخت را هم گویند. (برهان) (آنندراج) ، نامی است که در بم و نرماشیر به درخت استبرق دهند. عُشَر. غَلَبلَب. استبرق. (یادداشت مؤلف).
پشم نرمی را گویند که از بن موی بز بروید و آن را به شانه برآورند و ریسند و شال و امثال آن بافند و از آن تکیه و نمد و کلاه و کپنک و مانند آن هم بمالند. (برهان) (آنندراج). کلک. (فرهنگ جهانگیری). تفتیک. پشم بسیار باریک و نرم. (یادداشت مؤلف) : تأثیردر لباس مرا غفلتی نبود خوابی نداشت مخمل کرک لباده ام. محسن تأثیر (از آنندراج). ، هر پارچه و جامه که از پشم نرم کرده باشند. (یادداشت مؤلف) ، پوستین. پوستین نرم. پوستین از پوست گوسفند که پشم آن بر جای باشد. (یادداشت مؤلف) ، پرز و گره هایی که بر روی مخمل و شال و کرباس بدباف نمایان باشد و آن را لاس و پرزه نیز گویند. (آنندراج). خمل. زغب. پرز. بسیار گره پیدا کرده ابریشم و غیره. (یادداشت مؤلف) ، ریزه های پشم که از قالی و گلیم و جاجیم و جز آن ریزد، پرز که از خاکستر خود آتش بر آتش نشیند. پرز آتش. (یادداشت مؤلف). - کرک انداختن آتش، پرز برآوردن آن. (یادداشت مؤلف). - کرک انداختن حرف، بسیار طویل شدن آن. (یادداشت مؤلف)
پشم نرمی را گویند که از بن موی بز بروید و آن را به شانه برآورند و ریسند و شال و امثال آن بافند و از آن تکیه و نمد و کلاه و کپنک و مانند آن هم بمالند. (برهان) (آنندراج). کُلک. (فرهنگ جهانگیری). تفتیک. پشم بسیار باریک و نرم. (یادداشت مؤلف) : تأثیردر لباس مرا غفلتی نبود خوابی نداشت مخمل کرک لباده ام. محسن تأثیر (از آنندراج). ، هر پارچه و جامه که از پشم نرم کرده باشند. (یادداشت مؤلف) ، پوستین. پوستین نرم. پوستین از پوست گوسفند که پشم آن بر جای باشد. (یادداشت مؤلف) ، پرز و گره هایی که بر روی مخمل و شال و کرباس بدباف نمایان باشد و آن را لاس و پرزه نیز گویند. (آنندراج). خَمَل. زغب. پرز. بسیار گره پیدا کرده ابریشم و غیره. (یادداشت مؤلف) ، ریزه های پشم که از قالی و گلیم و جاجیم و جز آن ریزد، پرز که از خاکستر خود آتش بر آتش نشیند. پرز آتش. (یادداشت مؤلف). - کرک انداختن آتش، پرز برآوردن آن. (یادداشت مؤلف). - کرک انداختن حرف، بسیار طویل شدن آن. (یادداشت مؤلف)
مرغ باشد بر سر خایه نشسته تا چوزه برآرد. (فرهنگ اسدی). ماکیانی را گویند که از بیضه کردن بازآمده و مست شده باشد. (برهان). کرج. کرچ. کپ. (حاشیۀ برهان چ معین). مقفّه. (آنندراج). ماکیان را گویند که از تخم کردن و بیضه دادن بازمانده باشد. (فرهنگ جهانگیری). مرغ مست بچه برآوردن. مرغ که به جوجه برآوردن آمده است. (یادداشت مؤلف) : من به خانه اندر و آن عیسی عطار شما هر دو یک جای نشینیم چو دو مرغ کرک. ابوالعباس. یکی آتش آید هم از سوی ترک بر آتش نشینیم چون مرغ کرک. ؟ (از فرهنگ اسدی). دگر فاضلان ماکیانان کرک نیارند در پیش او خایه داد. سوزنی سمرقندی (از فرهنگ جهانگیری). طفل را نیست بهتر از دایه کرک داند نهفتن خایه. اوحدی
مرغ باشد بر سر خایه نشسته تا چوزه برآرد. (فرهنگ اسدی). ماکیانی را گویند که از بیضه کردن بازآمده و مست شده باشد. (برهان). کُرج. کرچ. کپ. (حاشیۀ برهان چ معین). مُقِفّه. (آنندراج). ماکیان را گویند که از تخم کردن و بیضه دادن بازمانده باشد. (فرهنگ جهانگیری). مرغ مست بچه برآوردن. مرغ که به جوجه برآوردن آمده است. (یادداشت مؤلف) : من به خانه اندر و آن عیسی عطار شما هر دو یک جای نشینیم چو دو مرغ کرک. ابوالعباس. یکی آتش آید هم از سوی ترک بر آتش نشینیم چون مرغ کرک. ؟ (از فرهنگ اسدی). دگر فاضلان ماکیانان کرک نیارند در پیش او خایه داد. سوزنی سمرقندی (از فرهنگ جهانگیری). طفل را نیست بهتر از دایه کرک داند نهفتن خایه. اوحدی
بنابه نقل تاریخ بیهقی قلعه ای بوده است در جبال هرات: و نامه ها که از کوتوال کرک آمدی همه عبدوس عرضه کردی. (تاریخ بیهقی). و حاجب بزرگ علی را مؤذن معتمد عبدوس به قلعۀ کرک برد که در جبال هرات است و به کوتوال آنجا سپرد. (تاریخ بیهقی)
بنابه نقل تاریخ بیهقی قلعه ای بوده است در جبال هرات: و نامه ها که از کوتوال کرک آمدی همه عبدوس عرضه کردی. (تاریخ بیهقی). و حاجب بزرگ علی را مؤذن معتمد عبدوس به قلعۀ کرک برد که در جبال هرات است و به کوتوال آنجا سپرد. (تاریخ بیهقی)
رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، قزح، سرویسه، توبه، سدکیس، ایرسا، تربیسه، رخش، نوسه، تیراژه، سرکیس، قوس و قزح، سرگیس، آزفنداک، آژفنداک، تیراژی، اغلیسون، سویسه، آلیسا، نوس، آفنداک، درونه، شدکیس، کلکم، ترسه، آدینده، نوشه، تویه، تربسه برای مثال فلک مر جامه ای را ماند ازرق / مر او را چون طرازی خوب کرکم (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۰۸)
رَنگین کَمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، قُزَح، سَرویسِه، توبِه، سَدکیس، ایرسا، تربیسِه، رَخش، نوسَه، تیراژِه، سِرکیس، قُوس و قَزَح، سَرگیس، آزفَنداک، آژفَنداک، تیراژی، اِغلیسون، سَویسِه، آلیسا، نوس، آفَنداک، دُرونِه، شَدکیس، کَلکَم، تُرسِه، آدیندِه، نوشَه، تویِه، تَربَسِه برای مِثال فلک مر جامه ای را مانَد ازرق / مر او را چون طرازی خوب کرکم (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۰۸)
نام میوه ایست. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : شکرک که سبزی اوشار است تا خام است در شیرینی پخته بکار است. (فرودسیۀ ملاطغرا، از آنندراج) ، متبلور از مادۀ شکرین چیزی: شکرک زدن شیره و دوشاب و نیز شکر و جز آن، بلورگونه که در شیرۀ شکر و شیرۀ انگورو مانند آن پیدا آید. (یادداشت مؤلف) : شکرک از آن دو لبک تو بچنم اگر تو یله کنی به سرک تو که بزنمت به پدر اگر تو گله کنی. (منسوب به عنصری، از المعجم فی معاییر اشعار العجم). - شکرک بستن، متبلور شدن. تبلور. شکرک زدن. تبلورچیزها چون شیرۀ چغندر یا شیرۀ انگور و هرچه بدانها ماند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ترکیب شکرک زدن شود. - شکرک زدن، شکرک بستن. رس انداختن. متبلور شدن، چنانکه شیرۀ انگور و جز آن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ترکیب شکرک بستن شود. - شکرک زده، رس انداخته. متبلور. شکرک بسته. (یادداشت مؤلف)
نام میوه ایست. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : شکرک که سبزی اوشار است تا خام است در شیرینی پخته بکار است. (فرودسیۀ ملاطغرا، از آنندراج) ، متبلور از مادۀ شکرین چیزی: شکرک زدن شیره و دوشاب و نیز شکر و جز آن، بلورگونه که در شیرۀ شکر و شیرۀ انگورو مانند آن پیدا آید. (یادداشت مؤلف) : شکرک از آن دو لَبَک ِ تو بِچِنَم اگر تو یَله کنی به سَرَک ِ تو که بزنمت به پدر اگر تو گله کنی. (منسوب به عنصری، از المعجم فی معاییر اشعار العجم). - شکرک بستن، متبلور شدن. تبلور. شکرک زدن. تبلورچیزها چون شیرۀ چغندر یا شیرۀ انگور و هرچه بدانها ماند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ترکیب شکرک زدن شود. - شکرک زدن، شکرک بستن. رس انداختن. متبلور شدن، چنانکه شیرۀ انگور و جز آن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ترکیب شکرک بستن شود. - شکرک زده، رس انداخته. متبلور. شکرک بسته. (یادداشت مؤلف)
گونه ای کوآرتز بنفش رنگ که آنرا آمتیست نیز نامند. رنگ بنقش آن مربوط بمواد خارجی مخصوصا مواد ارگانیک است ضمنا ترکیباتی از منگنز در ترکیب آن موجود است. اگر کرکهن را در حدود 250 درجه حرارت دهند رنگ بنفش آن می پرد و این دال بر آن است که رنگ بنفش وی مربوط بمواد هیدرو کربنه است. از این سنگ در جواهر سازی جهت ساختن نگین های انگشتری استفاده میکنند کرکهان آمتیست کوآرتز بنفش
گونه ای کوآرتز بنفش رنگ که آنرا آمتیست نیز نامند. رنگ بنقش آن مربوط بمواد خارجی مخصوصا مواد ارگانیک است ضمنا ترکیباتی از منگنز در ترکیب آن موجود است. اگر کرکهن را در حدود 250 درجه حرارت دهند رنگ بنفش آن می پرد و این دال بر آن است که رنگ بنفش وی مربوط بمواد هیدرو کربنه است. از این سنگ در جواهر سازی جهت ساختن نگین های انگشتری استفاده میکنند کرکهان آمتیست کوآرتز بنفش
گونه ای کوآرتز بنفش رنگ که آنرا آمتیست نیز نامند. رنگ بنقش آن مربوط بمواد خارجی مخصوصا مواد ارگانیک است ضمنا ترکیباتی از منگنز در ترکیب آن موجود است. اگر کرکهن را در حدود 250 درجه حرارت دهند رنگ بنفش آن می پرد و این دال بر آن است که رنگ بنفش وی مربوط بمواد هیدرو کربنه است. از این سنگ در جواهر سازی جهت ساختن نگین های انگشتری استفاده میکنند کرکهان آمتیست کوآرتز بنفش
گونه ای کوآرتز بنفش رنگ که آنرا آمتیست نیز نامند. رنگ بنقش آن مربوط بمواد خارجی مخصوصا مواد ارگانیک است ضمنا ترکیباتی از منگنز در ترکیب آن موجود است. اگر کرکهن را در حدود 250 درجه حرارت دهند رنگ بنفش آن می پرد و این دال بر آن است که رنگ بنفش وی مربوط بمواد هیدرو کربنه است. از این سنگ در جواهر سازی جهت ساختن نگین های انگشتری استفاده میکنند کرکهان آمتیست کوآرتز بنفش
گیاهی است از تیره مرکبان که دارا گونه های دو ساله و پایا میباشد. ارتفاعش 30 تا 80 سانتیمتر است و معمولا در کنار جاده ها و روی دیوار ها و اماکن مخروب بحالت خود رو میروید. منشا اولی این گیاه را آسیای صغیر و بالکان نوشته اند ولی امروزه در غالب نقاط آسیا و اروپا بفراوانی میروید (در اکثر نقاط ایران خصوصا نواحی شمال فراوان است)، برگها گیاه مزبور نرم و برنگ سبز روشن و دارا تقسیمات دندانه دار است. نهنج گل آن دارا یک قسمت مرکزی برنگ زرد محصور در گلها زبانه یی سفید رنگ است. قسمت مورد استفاده آن گلها آنست اقحوان شجره مریم بابونه گاو چشم با بونه گاوی
گیاهی است از تیره مرکبان که دارا گونه های دو ساله و پایا میباشد. ارتفاعش 30 تا 80 سانتیمتر است و معمولا در کنار جاده ها و روی دیوار ها و اماکن مخروب بحالت خود رو میروید. منشا اولی این گیاه را آسیای صغیر و بالکان نوشته اند ولی امروزه در غالب نقاط آسیا و اروپا بفراوانی میروید (در اکثر نقاط ایران خصوصا نواحی شمال فراوان است)، برگها گیاه مزبور نرم و برنگ سبز روشن و دارا تقسیمات دندانه دار است. نهنج گل آن دارا یک قسمت مرکزی برنگ زرد محصور در گلها زبانه یی سفید رنگ است. قسمت مورد استفاده آن گلها آنست اقحوان شجره مریم بابونه گاو چشم با بونه گاوی