جدول جو
جدول جو

معنی کروشه - جستجوی لغت در جدول جو

کروشه
فرانسوی چنگله: نوعی پرانتز بشکل
تصویری از کروشه
تصویر کروشه
فرهنگ لغت هوشیار
کروشه
((کُ ش))
نوعی پرانتز به شکل] [، قلاب (واژه فرهنگستان)
تصویری از کروشه
تصویر کروشه
فرهنگ فارسی معین
کروشه
علامتی به شکل [] که می توان به جای پرانتز یا برای در پرانتز قرار دادن عبارتی که درون پرانتز قرار دارد، به کار برد
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فروشه
تصویر فروشه
بلغور، گندمی که آن را در دستاس بریزند و بگردانند که خرد شود اما آرد نشود، گندم نیم کوفته، دانۀ نیم کوبیده، برغول، افشه، فروشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کربشه
تصویر کربشه
مارمولک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، کرباسه، باشو، ماتورنگ، کربش، کرفش، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو
فرهنگ فارسی عمید
گونه ای زیره که بنام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارا ریشه های متورم است و در افغانستان و بلوچستان بفراوانی میروید. از دانه هایش بمنظور معطر کردن اغذیه استفاده میکنند و بعلاوه دارا خاصیت باد شکن و از بین بردن نفخ های روده مقوی و قاعده آور و مدر است کرویه کراویه قرنباد زیره سیاه زیره کرمانی با سلیقون از حمیون فادرونی کمون رومی تقرد تقده قاروا شاه زیره تقر قرنفار کمون فرنگی کراویه صحرایی قرامن کیمیونی قردمانا کراویه بری کراویه دشتی تخم توخره قرطمانا کراویه رومی کراویه جبلی. یا کراویا بری. یا کروایاء جبلی. یا کراویاء دشتی. یا کراویاء رومی. یا کراویا صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
مارمولک} چار غنده کربشه با کژدمان خورد ایشان گوشت روی مردمان) (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروه
تصویر کروه
دندان فرسوده و کرم خورده، برای مثال باز چون برگرفت پرده ز روی / کروه دندان و پشت چو گان است (رودکی - ۴۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرشه
تصویر کرشه
کرش، فروتنی، افتادگی، تواضع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کروه
تصویر کروه
واحد اندازه گیری مسافت برابر با یک سوم فرسنگ معادل دو کیلومتر
آشیانه و آرامگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرشه
تصویر کرشه
فریب خدعه، چاپلوسی فروتنی افتادگی. ریسمانی که از موی تافته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروه
تصویر کروه
مسافتی قریب یک سوم فرسنگ، دو کیلومتر
فرهنگ لغت هوشیار
کوشک قصر کاخ: در حضر کوشه تو همچو نگار چگلی در سفر مرکب توهمچو بت کاشغری. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرشه
تصویر کرشه
((کَ شَ))
فریب، خدعه، چاپلوسی، فروتنی، افتادگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کروه
تصویر کروه
((کُ))
یک سوم فرسخ، آشیانه و لانه مرغان، دندان فرسوده و کرم خورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوشه
تصویر کوشه
((شِ))
کوشک. قصر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوشه
تصویر کوشه
کوشک، بنای مرتفع، عمارت عالی در خارج شهر که اطراف آن باغ یا کشتزار باشد، کوشه
فرهنگ فارسی عمید