کرش. کرس. کریس. (حاشیۀ برهان چ معین). بمعنی کرش است که فریب و خدعه باشد. (از برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). آدم بازی دادن. (برهان). حیله. (ناظم الاطباء) ، چاپلوسی، فروتنی و افتادگی. (برهان) (ناظم الاطباء). فروتنی از روی تزویر، آواز و صدایی باشد که از بینی مرد خفته برآید (و آن را به کسر نیز گفته اند) و آن تبدیل و تخفیف غرش است. (انجمن آرای ناصری). رجوع به کرش، کرشیدن و دیگر مترادفات کلمه شود