به معنی کوشیده و سعی و جهد نموده و به دست آورده باشد. (برهان). تلاش شده و کوشیده و سعی و جهد نموده و به دست آورده و شکارشده. (ناظم الاطباء). رشیدی ’کوشه’ را مترادف ’کوشا’ و کوشان را به معنی کوشنده آورده بدون شاهد. جهانگیری ’کوشه’ را به معنی کوشیده گفته بدون شاهد. انجمن آرا و فرهنگ نظام این کلمه را نیاورده اند. درتاجیکی کوشه به معنی نشخوار و در تاریخ سیستان ’کوشه’ به معنی کوشک آمده است. (حاشیۀ برهان چ معین)
کوشک. قصر. کاخ. (فرهنگ فارسی معین) : در حضر کوشۀ تو همچو نگار چگلی در سفر مرکب تو همچو بت کاشغری. فرخی (از فرهنگ فارسی معین). و اورا اندر مجلس شراب به کوشۀ حلفی اندر بکشتند. (تاریخ سیستان ص 326). امیر خلف به طاق شد و بوالحسن به کوشۀ دید فرودآمد. (تاریخ سیستان ص 338)
تعدادی دانه میوه یا گل که به محوری متصل باشند، دسته ای از ستارگآنکه به نظر می رسد خواص مشترکی دارند، نام ششمین صورت فلکی که به شکل دوشیزه ای که خوشه گندم به دست است