جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کوشه

کوشه

کوشه
کوشک قصر کاخ: در حضر کوشه تو همچو نگار چگلی در سفر مرکب توهمچو بت کاشغری. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار

کوشه

کوشه
کوشک، بنای مرتفع، عمارت عالی در خارج شهر که اطراف آن باغ یا کشتزار باشد، کوشه
کوشه
فرهنگ فارسی عمید

کوشه

کوشه
دهی از دهستان رستم که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

کوشه

کوشه
به معنی کوشیده و سعی و جهد نموده و به دست آورده باشد. (برهان). تلاش شده و کوشیده و سعی و جهد نموده و به دست آورده و شکارشده. (ناظم الاطباء). رشیدی ’کوشه’ را مترادف ’کوشا’ و کوشان را به معنی کوشنده آورده بدون شاهد. جهانگیری ’کوشه’ را به معنی کوشیده گفته بدون شاهد. انجمن آرا و فرهنگ نظام این کلمه را نیاورده اند. درتاجیکی کوشه به معنی نشخوار و در تاریخ سیستان ’کوشه’ به معنی کوشک آمده است. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا

کوشه

کوشه
کوشک. قصر. کاخ. (فرهنگ فارسی معین) :
در حضر کوشۀ تو همچو نگار چگلی
در سفر مرکب تو همچو بت کاشغری.
فرخی (از فرهنگ فارسی معین).
و اورا اندر مجلس شراب به کوشۀ حلفی اندر بکشتند. (تاریخ سیستان ص 326). امیر خلف به طاق شد و بوالحسن به کوشۀ دید فرودآمد. (تاریخ سیستان ص 338)
لغت نامه دهخدا

خوشه

خوشه
تعدادی دانه میوه یا گل که به محوری متصل باشند، دسته ای از ستارگآنکه به نظر می رسد خواص مشترکی دارند، نام ششمین صورت فلکی که به شکل دوشیزه ای که خوشه گندم به دست است
خوشه
فرهنگ نامهای ایرانی

نوشه

نوشه
انوشه، جاوید، زنده، شاد، خوشحال، خرم، گوارا، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر بهرام بهرامیان و خواهرنرسی پادشاه ساسانی
نوشه
فرهنگ نامهای ایرانی