جدول جو
جدول جو

معنی کرمانشاهی - جستجوی لغت در جدول جو

کرمانشاهی
از مردم کرمانشاه، مربوط به کرمانشاه مثلاً لهجۀ کرمانشاهی، تهیه شده در کرمانشاه مثلاً روغن کرمانشاهی
تصویری از کرمانشاهی
تصویر کرمانشاهی
فرهنگ فارسی عمید
کرمانشاهی(کِ)
منسوب به کرمانشاه. از مردم کرمانشاه. (فرهنگ فارسی معین) ، ساخته و پرداخته یا حاصل از ناحیۀ کرمانشاه، چون: گیوۀکرمانشاهی و روغن کرمانشاهی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کرمانشاهی
منسوب به کرمانشاه از مردم کرمانشاه اهل کرمانشاه، ساخته و پرداخته کرمانشاه: گیوه کرمانشاهی روغن کرمانشاهی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُجْ جَ تُلْ اِ مِ کِ)
حاج سید اسدالله بن حاج سید محمدباقر حجه الاسلام شفتی، عالم عابد زاهد متقی فقیه جلیل از اکابر تلامذۀ صاحب جواهر و صاحب ضوابط و شیخ مرتضی انصاری. و جلالت و فقاهت و اجتهاد وی مسلم بود و در اغلب مکارم اخلاق و محامد اوصاف به والد ماجدش ترجیح میداده اند و آب فرات را با هزینۀ گزاف از مسافت سه فرسخ و نیم به نجف اشرف آورد و در سال 1290 یا 1292 هجری قمری (غرص یا غرصب) در دیه کرند از توابع کرمانشاه وفات یافت وجنازه اش به نجف نقل و در مقابل مقبرۀ شیخ انصاری مدفون شد و میرزا محمد همدانی در تاریخ وفاتش گفته:
و یوم جاؤا بنعشه امم
ضجت فاضحی تاریخه (صرخت) = 1290 و خود والد معظم او نیز بسیارش دوست داشته و مردم را بمتابعت وی ترغیب کرده و در حدت نظر بر فخرالمحققین ترجیحش دادی. (احسن الودیعه ج 1 ص 78) (قصص العلماء ص 98) (مآثر و آثار ص 129 و ریحانه الادب). رجوع به حجه الاسلام شفتی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
محمدخان (میرزا...) بن موسی بیگ کرمانشاهی، از شاعران قرن سیزدهم است، وی از طرف فتحعلی شاه قاجار لقب فخرالشعرا یافته، در اواخر عمربه هندوستان مهاجرت کرد و در شهر لکهنو اقامت گزید و در همانجا به سال 1261 هجری قمری درگذشت. او راست:
نمی باشد مرا در دل بجز این غم غم دیگر
که گردد بعد من آن همدم من همدم دیگر
اگر جانان ز احوال من ای پیک سحر پرسد
بگو می میرد از هجر تو این دم یا دم دیگر
شدم از یک خم زلفت پریشان حال و می ترسم
که اندازی بر آن زلف خم اندر خم خم دیگر.
(از صبح گلشن ص 520) (ریحانه الادب ج 4 ص 300) (قاموس الاعلام ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ قِ کِ)
نامش پیر مرادبیک و اصلش از زنگنه و در جوانی ملازم زندیه و در پیری مربی فرزندان امرای شهر شیراز بود. وی را دیده بودم. معقولیتی داشت و از صحبت فضلا و شعرا مشعوف میگشت. بر اشعار حافظ نثری شرح وار می نوشت که مطبوع اماجد نیفتاد. میرزا حیدرعلی نام فرزندش از معارف بود. غالباً عاملی و چاکری میکرد. باری این چند بیت از اوست:
عشقبازی بود از روز ازل پیشۀ ما
خوشتر است از همه اندیشۀ اندیشۀ ما.
# # #
نمودم بیقراری تا دلش را مهربان کردم
پس از این بیقراریها قراری کرده ام پیدا.
(مجمعالفصحاء چ مصفا ص 933)
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ نِ کِ)
نامش عبدالمحمد واز معارف نجبا و صاحب خط بوده و به معلمی فرزندان اعیان می گذرانیده است. در سال 1246 هجری قمری که سی ساله بود به طاعون درگذشت. (از مجمع الفصحاء ج 2 ص 456)
لغت نامه دهخدا
میرزا محمد دکتر یا دکتر محمدخان کرمانشاهی، معروف به کفری فرزند پیر محمدزار. در 1245 هجری قمری در کرمانشاه زاده شد. در آغاز به علوم ادبی و دینی روی آورد پس از آن به تهران آمد و در دارالفنون به تحصیل طب و فلسفه پرداخت و به تشویق دکتر تولوزان عازم پاریس شد و در دانشگاه پاریس به اخذ درجۀ دکتری نائل گردید، پس از مراجعت به تهران طبیب مخصوص شاه گردید و ریاست بیمارستان ابن سینا ومعلمی دارالفنون را عهده دار گشت. دکتر محمدخان صاحب تألیفاتی گوناگون در طب است از آنجمله بیماریهای مقاربتی و امراض اطفال. (از رجال بامداد ج 3 ص 276)
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ تِ کِ)
سیدعبدالکریم بن عباس. متوفی به سال 1275 هجری قمری او راست: ’دلنامه’ که منظومۀ فارسی است. (از الذریعه ذیل دیوان غیرت کرمانشاهی). رجوع به کلیات آثار غیرت کرمانشاهی چ 1338 شود
لغت نامه دهخدا
(دِ لِ کِ)
محمد بن میرزا علی محمد اصلش از چلاب مازندران و از بنی اعمام میرزا علیقلی متخلص به اقبال. در ایام کودکی پدرش او را برای تحصیل علوم عربی و ادبی به کرمانشاه برد بعد از پدر بمنصب سررشته داری و مباشری آتشخانه و نظام موروثی منصوب گردید. در زمان مؤلف مجمع الفصحاء حیات داشته و مسئول فوجی از افواج کرمانشاه بوده است. طبع شعر داشت و کتابی بنام دبستان ماتم مشتمل بر سه مجله در مراثی و نیز رساله ای در عروض و مثنوی موسوم به عسر و یسر در نظم حکایات و فرج بعد شده از آثار اوست. (از مجمعالفصحاء ج 2 ص 75)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ کِ)
محمدباقر میرزا خسروی یکی از ادبا و شعرای معروف ایران به اوایل قرن چهاردهم ه. ق. است. (از کتاب احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 15)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ کِ)
تهرانی حکیم عارف. وی در مدرسه دانکی و مدرسه زنوزی درس می گفت. در شمس التواریخ و سالنامۀ پارس یاد شده است. حواشی بر کتب معقول دارد. (ذریعه ج 7 ص 109)
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ مِ کِ)
میرزا کریم خان. از شاعران قرن سیزدهم بود. (از تذکره مدایح معتمدی نسخۀ خطی کتابخانه خصوصی حاج حسین نخجوانی از فرهنگ سخنوران) ، گردآمدن و مشورت و کنکاش کردن. (ناظم الاطباء). انتداء. (مصادر زوزنی). مجلس ترتیب دادن برای مشاوره یا کار دیگر:
یکی انجمن کرد با بخردان
بزرگان و بیدار دل موبدان
چه بینید گفت اندرین داستان
چه دارید یاد از گه باستان.
فردوسی.
سر تازیان سرو شاه یمن
می آورد و میخواره کرد انجمن.
فردوسی.
نبید آر و رامشگران را بخوان
بپیمای جام و بیارای خوان...
بساز انجمن کن بر این تخت من
چنان چون بود در خور بخت من.
فردوسی.
هفت کشور نمی کنند امروز
بی مقالات سعدی انجمنی.
سعدی.
داوری را دوش زانجم انجمن کرد آفتاب
وز سر اندیشه از هر در سخن کرد آفتاب.
؟ (از آنندراج).
، در بیت زیر از فردوسی ظاهراً به معنی ماتم ساختن آمده است:
چو شب کرد بر آفتاب انجمن
کدوی می و سنجد آورد زن.
(شاهنامه بروخیم ج 7 ص 2156).
و رجوع به انجمن شود
لغت نامه دهخدا
(اُ دِ کِ)
میرزا عباس... بنا بنوشتۀ صاحب مجمعالفصحا در روزگار خود از شاعران نام آور و از مداحان محمدشاه قاجار ومردی آرام و حلیم و در شاعری دارای طبعی متین و پخته بوده است. قصایدی داشته که جمع نکرده بوده است. هدایت چند قصیده از وی نقل کرده است. از اشعار اوست:
شتابان باد عنبربیز شد بر ساحت گلشن
خرامان ابر گوهرریز شد بر دامن دریا
یکی بیزان بگلشن توده های عنبر اشهب
یکی ریزان بدریا رشته های لؤلؤ لالا
چو مستان جام می بگرفت برکف لالۀ احمر
چو شاهان تاج زربنهاد بر سر نرگس شهلا...
وفات شاعر بنا بنوشتۀ فرهنگ سخنوران در سال 1288 ه. ق. اتفاق افتاده است. (از مجمعالفصحا چ سنگی ج 2 صص 68- 70 و فرهنگ سخنوران). و رجوع به این دو کتاب والذریعه قسم اول از جزء تاسع شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
کرمانشهان. (از آنندراج). کرمانشاه:
پس از دوران دولتشه به کرمانشه یکی بنگر
چنان بینی مداین را که بی نوشیروانستی.
طالب آملی (از آنندراج).
رجوع به کرمانشهان، کرمانشاه، کرمانشاهان و قرمیسین شود
کرمانشاه. لقب بهرام بهرامیان است. رجوع به کرمانشاه شود:
چو بنشست بهرام بهرامیان
ببست از پی داد و بخشش میان
به تاجش زبرجد برافشاندند
همی نام کرمانشهش خواندند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کِ)
لقب بهرام بن شاپور بود. در ترجمه طبری آمده بهرام بن شاپور را کرمانشاه خواندند، زیرا که شاپور او را پادشاهی کرمان داده بود و به کودکی آنجا فرستاده بود. ابن بلخی می نویسد: بهرام بن شاپور ذی الاکتاف را از بهر آن کرمانشاه گفتندی که به روزگار پدرش و برادرش کرمان او داشت. (فارسنامۀ ابن بلخی چ اروپا ص 73) ، لقب بهرام بهرامیان است و او بهرام پسر بهرام پسر اورمزد پسر شاپور پسر اردشیر بابکان است که چهار ماه سلطنت کرد. (یادداشت مؤلف). پس از وفات بهرام دوم در سنۀ 203 میلادی پسرش وهرام سوم به تخت نشست، اما سلطنتش بیش از چهار ماه دوام نیافت نرسه پسر شاپور اول که عم پدر این پادشاه جوان بود طغیان کرد و غالب شد. (از ایران در زمان ساسانیان ص 257)
لغت نامه دهخدا
(کِ شَ)
شهرستان کرمانشاهان، یکی از شهرستان های بزرگ استان پنجم کشور است. از شمال به سنندج و از شمال خاور به اسدآباد همدان و از جنوب به شاه آباد و از خاور به شهرستان های نهاوند و تویسرکان و از جنوب خاوری به خرم آباد محدود است. شهرستان کرمانشاهان از بخشهای زیر تشکیل شده است: 1- بخش مرکزی شامل دهستانهای حومه، دروفرامان، پایروند خالصه، الهیارخانی، میان دربند، بیلوار و ماهیدشت علیا و سفلی. 2- بخش سنقر و کلیائی شامل دهستانهای کلیائی و فعله گری. 3- بخش کنگاور شامل دهستان کنگاور. 4- بخش صحنه شامل دهستانهای حومه، دینور، چمچمال و خدابنده لو. 5- بخش سنجابی شامل دهستان سنجابی. 6- بخش گوران شامل دهستان گوران قلخانی. 7- بخش ثلاث شامل دهستان باباجانی، قبادی و ولدبیگی. این شهرستان از 1505 ده تشکیل شده است و جمعیت آن نزدیک به 428000 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). از شمال محدود است به کوههایی که فاصله بین روددیاله و گاماساب می باشد، از مشرق به کوههای کنگاور، از جنوب به کوههای کلهر و از مغرب به خاک عراق و شامل دو ناحیۀ متمایز است: اول ناحیۀ جلگه ای که بکلی نواحی آن مختلف است. چین خوردگیهای این قسمت نسبتاً منظم تر از کردستان و امتدادشان از شمال به جنوب شرقی و مانند دیواری قرار گرفته است. اراضی آن دارای جنگلهای وسیع و معادن بسیار است. مطابق تحقیقات معلوم شده که کرمانشاه مرکز قوم مادی بوده و بعد از زمان اشکانیان نیز اهمیّت داشته و از زمان ساسانیان آن را ایالت ماه مینامیدند و در ابتدای دورۀ اسلامی خرابه های شهر کامبادم در شمال شهر کرمانشاه یافت شده. تقسیمات حکومتی کرمانشاهان از قرار ذیل است: 1- کرمانشاه و حومه. 2- سنقر کلیائی. 3- میان دربند و بالا دربند. 4- دینور. 5- کنگاور. 6- ماهیدشت و هارون آباد و فیروزآباد. 7- کرند. 8- ذهاب و قصر. 9- هرسین. (از فرهنگ جغرافیای سیاسی کیهان). و رجوع به کرمانشاه شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
کرمانشاهان. شهر کرمانشاه. شهری است مشهور که آن را کرمانشه نیز گویند:
به ده فرسنگ از کرمانشهان دور
نه از کرمانشهان بل از جهان دور.
نظامی.
به کرمان رسید از کنار جهان
ز کرمان درآمد به کرمانشهان.
نظامی.
رجوع به کرمانشاهان و قرمیسین شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
ابن قراارسلان قادربیک. دومین تن از سلجوقیان کرمان که در 465 هجری قمری جلوس کرد. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به فرهنگ فارسی معین، تاریخ افضل صص 23-24، غزالی نامه ص 303 و مدخل سلجوقیان شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
شهر کرمانشاه، شهر کرمانشاه یکی از شهرهای مهم باختر کشور و مرکز استان پنجم است. در زمان سلاطین ساسانی بنا شد و بانی آن بهرام چهارم، ملقب به کرمانشاه بود و به نام بانی آن نامیده شد. 47 درجه و 5 دقیقه طول و 24 درجه و 19 دقیقه عرض و 1410 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. کرمانشاه در دامنۀ کوه سفید و 6هزارگزی جنوب رود خانه قره سو واقع شده است. هوای آن سرد و سالم و بری است. از ابنیۀ قدیم و قابل ملاحظه مسجد عمادالدوله، مسجد حاج محمدتقی، مسجدجامع، مسجد وکیل الدوله معروف به مسجد حاج شهبازخان، مسجد شاهزاده، تکیه معاون الملک و تکیۀ بیگلربیگی را میتوان نام برد. تصفیه خانه نفت ملی ایران در شمال خاوری این شهر کنار رود خانه قره سو ساخته شده که نفت خام از چاههای نفت شاه به آنجا می رسد و تصفیه می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). در اطراف شهر کتیبه ها و نقوش بسیار از دورۀ ساسانی موجود است. در زمان آل بویه بناهایی ساخته شده که همه خراب شده است.پس از جنگ حلوان قشون اسلام کرمانشاه را بدون مقاومت مسخر کرد و چون در سر راه شرق به غرب بود اهمیت یافت. از زمان صفویه به بعد که دولت عثمانی کردستان را تصرف کرد. کرمانشاه اهمیت بیشتری پیدا کرد و شاهان صفوی بخصوص شاه اسماعیل در آنجا استحکامات بسیار ساختند. طاق بستان در نزدیکی این شهر در کنار چشمۀ بزرگی ساخته شده است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 453). لقب این شهر دارالدوله است. (یادداشت مؤلف). قرمیسین. نام شهری و مدینه ای است. (برهان). نام شهری است مشهور از بناهای خسروپرویز و نشستنگاه او بوده است. گویند مکان مرتفعی به بلندی یکصد ذرع بشکل مربع برای پرویز ساخته بودند و سنگها را به سیخهای آهن چنان به یکدیگر متصل کرده که در میانۀ احجار دیده نمی شد و گمان می رفت که یکپارچه سنگ است و پس از اتمام آن عمارت آمدند خدمت او فغفور چین و خاقان ترک و ملک هند وقیصر ملک روم و جلوس کرد در آن عمارت خاصه که هزار درخت کرم یعنی رز انگور در آن کاشته بودند و جشنی خسروانه کرد با شاهان و کرم و بخشایشی فرمود با شاهان.الحاصل ایوان مداین و صورت پرویز و شیرین و شبدیز همه در آن ولایت است و قرمیسین معرب کرمانشاهان است. گویند اصل بنای کنگور از قبادبن پیروز بوده و کرمانشهان در آن کوره ساخته. (از آنندراج) (از انجمن آرا). شهرکی است (از جبال) بر ره حجاج انبوه و آبادان و با نعمت بسیار. (حدود العالم). آن را در کتب قرماسین نوشته اند. از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات ’فج’ و عرض آن از خط استوا ’لدک’، بهرام بن شاپور ذوالاکتاف ساسانی ساخت و قبادبن فیروز ساسانی تجدید عمارتش کرده، در او جهت خود عمارت عالیه ساخت و پسرش انوشیروان عادل در او دکه ای ساخت صد گز در صد گز و در یک جشن فغفور چین و خاقان ترک و رای هند و قیصر روم او را دستبوس کردند. شهری وسط بوده است اکنون دهی است و صفۀ شبدیز در آن حدود است و خسروپرویز ساخته و در صحرای آن باغی ساخته بود دو فرسنگ در دو فرسنگ و بعضی از آن مثمر گردانیده، چنانکه همه میوه های سردسیری و گرمسیری در او بودی و باقی چون میدانی به علفزار داشته و در او انواع حیوانات سرداده توالد و تناسل کردندی. (نزههالقلوب). رجوع به جغرافیای غرب ایران، کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او، مجمل التواریخ گلستانه، ایرانشهر ج 2، کرمانشاهان و کرمانشهان شود
لغت نامه دهخدا
(یِ کِ)
از شاعران متأخر کرمانشاه است. هدایت آرد: ’از اجلۀ شعرای این عهد بوده و مداحی حکام آن بلده (کرمانشاه) را مینموده’. او راست:
نماز شام که این چرخ آهنین دولاب
نمود آتش خورشید را نهان در آب
فلک چو چشمۀ سیماب و اختران در وی
بسان ماهی سیمین به چشمۀسیماب
بناگهان علم شاه زنگ گشت نگون
امیر روم ز خاور نهاد پا به رکاب
لغت نامه دهخدا