- کرعان
- خار پوست دریایی
معنی کرعان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رعنا گردانیدن
جمع ذرع، گوساله های ارام
اکراد
شتابان شتاب، زه زه کمان
جمع قرعا، زنان کل زنان بی مو
هندی کشاورز ظرفی مدور و صندوق مانند که از گل یا چوب سازند و نان و حلوا و میوه و مانند آن در آن نهند: (ببند سال قحط سخت درویش و توانگر را هم از گندم تهی کندوک (کندوی) و هم خالی زنان کرسان)، (نزاری) کشاورز فلاح
پارسی تازی گشته گردان ک افسار افسار، پاسخ راست در خنیا
جمع کتع، بنگرید به کتع
چرتی خواب آلوده، دونده
پارسی تازی گشته کاروانک چکرنه در برخی از واژه نامه ها (کبک) امده کبک، پرنده ایست از راسته پا بلندان که در حدود 12 گونه آن در سراسر کره زمین میزیند. این پرنده دارا جثه ای متوسط (باندازه یک سار) است و رنگ پر هایش زرد مخلوط با خرمایی و خاکستر یست
گرگسیر از گیاهان گیاهی است از رده نهانزاد ان آوندی جزو راسته پای گرگیان که در نواحی گرم میروید و بعنوان زینت در گلخانه ها نیز نگهداری میشود. شکل ظاهر یش کاملا شبیه گیاه پنجه گرگ است ولی دستگاه زایشی آن اختلاف دارد زیرا در انتهای ساقه های زایای آن سنبله های هاگدان بر دو نوع است. بعضی ها دارای هاگدانهای کوچکتر بنام میکرسپورانژ و برخی دارای هاگدانهای بزرگتر بنام ماکرسپورانژ هستند. اولی سلولهای نرو دومی سلولهای ماده را بوجود میاورد و از آمیزش آنها جنینی تشکیل میشود که گیاه جدید را تولید میکند
((کَ))
فرهنگ فارسی معین
ظرفی مدور و صندوق مانند که از گل یا چوب سازند و نان و حلوا و میوه و مانند آن در آن نهند
((کَ))
فرهنگ فارسی معین
در اصطلاح زرتشتیان، کسی که گوش دارد ولی کلام حق را نمی شنود، کسانی که پیام زردشت را نمی شنیدند و نمی پذیرفتند
در آیین زردشتی کسی که گوش دارد ولی کلام حق را نمی شنود. در زمان زردشت کسانی را که به تعلیمات گوش نمی دادند و مخالفت می کردند کاوی و کرپان می خواندند
افق، حد
کرند، اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد، کرن، کرنگ، کورنگ
طرف، لب، لبه، حاشیه، جانب
((کُ))
فرهنگ فارسی معین
اسبی را می گویند که رنگش زرد، حنایی یا قهوه ای روشن باشد، کرند، کرن، کرنگ و کورنگ هم گفته می شود
جای پایان یافتن چیزی، کرانه، کنار، کناره، طرف، سو، جهت،
پایان، انتها،برای مثال غم زمانه که هیچش کران نمی بینم / دواش جز می چون ارغوان نمی بینم (حافظ - ۷۱۶)
کران تا کران: از این سو تا آن سو، همه جا
کران جستن: دوری گزیدن از خلق، گوشه گرفتن
پایان، انتها،
کران تا کران: از این سو تا آن سو، همه جا
کران جستن: دوری گزیدن از خلق، گوشه گرفتن