جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کران

کران

کران
کُرَند، اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد، کُرَن، کُرَنگ، کورَنگ
کران
فرهنگ فارسی عمید

کران

کران
اسبی را می گویند که رنگش زرد، حنایی یا قهوه ای روشن باشد، کُرَند، کُرَن، کُرَنگ و کورنگ هم گفته می شود
کران
فرهنگ فارسی معین

کران

کران
جای پایان یافتن چیزی، کرانه، کنار، کناره، طرف، سو، جهت،
پایان، انتها، برای مِثال غم زمانه که هیچش کران نمی بینم / دواش جز می چون ارغوان نمی بینم (حافظ - ۷۱۶)
کران تا کران: از این سو تا آن سو، همه جا
کران جستن: دوری گزیدن از خلق، گوشه گرفتن
کران
فرهنگ فارسی عمید

کران

کران
جَمعِ واژۀ کَرینه. بمعنی زنان سرودگوی. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

کران

کران
شهری است نزدیک دارابجرد یا نزدیک سیران. (منتهی الارب). شهرکی است (به ناحیت پارس) از حدود سیراف، آبادان با مردم بسیار. (از حدود العالم چ ستوده ص 141). حمداﷲ مستوفی در نزههالقلوب آورده است: کران و ایراهستان در بیابانی است گرمسیر بغایت چنانکه تابستان آنجا جز معدودی نباشند و آب روان و کاریز نداردو غلۀ آنجا همه دیمی بود و از میوه جز خرما ندارندو مردم غریب جز سه ماه سر مادر آنجا نتوانند بود. (از نزههالقلوب چ دبیرسیاقی ص 142). رجوع به نزههالقلوب و فارسنامۀ ابن البلخی چ اروپا صص 140-141 شود
لغت نامه دهخدا

کران

کران
اسبی را گویند که رنگ او مابین زرد و بور باشد و به این معنی به حذف الف هم آمده است. گویند ترکی است. (برهان). کرند. کُرَن. (ناظم الاطباء). رجوع به کرن و کرند شود
لغت نامه دهخدا

کران

کران
یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان نوشهر است. این دهستان در جنوب و باختر نوشهر واقع شده و از 15 ده تشکیل یافته است. سکنۀ آن در حدود 2500 تن است. ده های مهم آن عبارتند از: کرکرودسر، کشک سرا، هلیستان و سنگ تجن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
ناحیه ای است میان کابل و بدخشان که در آن معادن خارصینی است. (از الجماهر ص 261)
لغت نامه دهخدا