جدول جو
جدول جو

معنی کر - جستجوی لغت در جدول جو

کر
کسی که گوشش نمی شنود، ناشنوا
زور، قوه، تاب و توان، برای مثال ملک آن باشد کاو را به سخن باشد دست / ملک آن باشد کاو را به هنر باشد کر (فرخی - ۱۰۶)
کام، مراد، مقصود، آرزو، کام و گر
تصویری از کر
تصویر کر
فرهنگ فارسی عمید
کر
حمله، هجوم
کروفر: حمله کردن به دشمن و سپس فرار کردن، حمله و گریز، کنایه از جلال و شکوه، شوکت و حشمت
تصویری از کر
تصویر کر
فرهنگ فارسی عمید
کر
پیمانه ای برای آب که هر یک از طول و عرض و عمق آن باید سه وجب و نیم باشد، ظرفی با گنجایشی در حدود ۳۵۰ لیتر
ساز بادی برنجی پیچ در پیچ شبیه شیپور که دارای پیستون است
عده ای خواننده که با هم آواز می خوانند، آواز دسته جمعی، قطعۀ آوازی گروهی، برای یک یا چند صدا
تصویری از کر
تصویر کر
فرهنگ فارسی عمید
کر
(کُرر)
در کتب رجال شیعی رمز است اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام را. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کر
(زی)
مخفف کرّه است، چه از انسان و چه از حیوان چنانکه در ولایتی که ملخ آمده و برای تغییر فصل آرام گرفته یا در زیربرف مانده سال دیگر ظاهر شود گویند کر کرده یعنی بچه های تازه از آنها متولد شده است. (آنندراج). رجوع به کر کردن شود، فرزند آدمی. (آنندراج). و این کلمه در تداول کردان و لران بمعنی پسر است
برنج. ارز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کر
(کُرر)
پیمانۀ خواربار که مر اهل عراق راست. ج، اکرار. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). واحد وزن معادل 1200 رطل عراقی مساوی 156000 درهم هموزن 30 من و 38سیرو 2 توله سنگ متعارف دکن یا 1/5 درهم و مجموع 10900 مثقال است. (رسالۀ مقداریه از فرهنگ فارسی معین) ، بار شش خر و آن شصت قفیز یا چهل اردب باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج، اکرار. (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فقه) آبگیری که هر یک از طول و عرض و عمق آن سه وجب و نیم باشد. (ناظم الاطباء). پیمانه جهت آب و آن به مقدار آبی است که با ملاقات نجاست نجس نشود. اندازۀ آب که در مکعبی بگنجد که هر یک از ابعاد آن (طول و عرض و عمق) سه وجب و نیم باشد و آن نزدیک 350 لیتر است، در جندی شاپور معادل 480 من جندی شاپور یعنی معادل 1250 من اهواز بود، در اهواز یک کر گندم 1250 من و یک کر جو1000 من بوده است. (فرهنگ فارسی معین) ، چادر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کساء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، چاه. (ناظم الاطباء). رجوع به کرّ شود
لغت نامه دهخدا
کر
(کُ)
یکی از سازهای بادی است. صدای گرفتۀ آن حالتی محزون به آهنگ می دهد و غالباً نواهای محزون یا هیجانی را با این ساز نوازند. (فرهنگ فارسی معین)
آواز دسته جمعی (اپرا، کلیسا و غیره). مقابل آریا و سلو. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کر
(رُقْ / رَقْ یَ)
حمله کردن بر کسی و میل نمودن بدو. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). میل نمودن و حمله کردن. یقال: انهزم عنه ثم کر علیه. کرور. تکرار. (اقرب الموارد) ، برگردیدن سوار از میدان جنگ جهت جولان و دوباره بازگشتن برای نبرد. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). منه یقال: الجواد یصلح للکر و الفر. (اقرب الموارد) ، بازگردیدن، بازگردانیدن، لازم و متعدی است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). کرور. (اقرب الموارد) ، بازگشتن روز و شب یکی پس از دیگری. (از اقرب الموارد). و رجوع به کرّ در مادّۀ بعد شود، مهربانی کردن. (منتهی الارب). و رجوع به کرور، کریر و تکرار شود
لغت نامه دهخدا
کر
(کَ)
زور. تاب. (ناظم الاطباء). قوت. توان. (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
خجسته مهرگان آمد سوی شاه جهان آمد
بباید داد داد او بکام دل بهرچت کر.
دقیقی (از لغت فرس اسسدی).
ملک آن است که او را به سخن باشد دست
ملک آن است که او را به هنر باشد کر.
فرخی (از آنندراج).
شکوه و حشمت و دولت نعیم و ناز و کام و کر.
سوزنی (از آنندراج).
، خواهش، خوشی. خوشحالی. (ناظم الاطباء) ، مراد و مقصود. (برهان) (ناظم الاطباء) :
کار بی علم کام و کر ندهد
تخم بی مغز بار و بر ندهد.
سنائی (از فرهنگ نظام).
، اقبال. (از ناظم الاطباء) ، مخفف کار نیز می باشد، قسمی از مار که افسون نپذیرد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کر
(کَرر)
برگشت. رجوع. عود: افناه کر اللیالی و النهار، فانی کرد آن را عود شب و روز و بازگشت آن بارها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کر
(کَ)
کسی که قوت سامعه نداشته باشد. (آنندراج). کسی را گویند که گوش او چیزی نشنود و به عربی اصم خوانند. (برهان) (ناظم الاطباء). گران گوش.
- کر مادرزاد، آنکه (یا گوشی که) هنگام ولادت نشنود. (فرهنگ فارسی معین) :
وای دو گوش تو کر مادرزاد
با توام گرمی عتاب چه سود.
(از لباب الالباب از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کر
(کُ)
جویی است که بر تفلیس می آید. (منتهی الارب). نام رودی است به حدود ارمنیه نزدیک گنجه. (آنندراج). رودی است در شروان که از وسط شهر تفلیس می گذرد. (ناظم الاطباء). رود کر از جبال غربی تفلیس در ولایت جورجیا یعنی بلاد خزر که از دو ولایت ابخاس (ابخاز) و الان تشکیل می شود سرچشمه می گیرد و به گفتۀ مستوفی در ولایت گرجستان از میان شهر تفلیس می گذرد و به اران می رسد. یک شعبه از آن در بحیرۀ شمکور می ریزد و بیشتر آن در دیگر شعب با آب ارس و قراسو جمع می شود و در حدود گشتاسفی به دریای خزر می ریزد. دو رود ارس و کر را یونانیان ’اراکسس’ و ’سیروس’ و اعراب نهرالروس و نهرالکر نامیده اند. (از جغرافیای تاریخی لسترنج صص 190-192). رجوع به حدود العالم چ ستوده ص 50 شود
لغت نامه دهخدا
کر
(کَرر)
بند از پوست خرما یا از برگ آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رسن که بر درخت به او برآیند یا رسن گنده یا عام است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ریسمانی که بدان بر درخت برآیند و ریسمان گنده و هر ریسمان. (ناظم الاطباء). ج، کرور. (از اقرب الموارد) ، رسن پالان که بدان دو حلقۀ آن بسته شود. ج، اکرار. (منتهی الارب). ریسمانی که بدان دو چوب از چهار چوب پالان شتر را بهم بندند. ج، اکرار. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، رسن بادبان. ج، کرور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، چاه، مذکر آید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چاه. (ناظم الاطباء). کرّ. (منتهی الارب) ، چاه خرد در زمین نرم که به آب نزدیک باشد یا جایی که در آن آب جمع کنند تا روشن و صاف گردد. ج، کرار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، مندیل که بر آن نماز کنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج، اکرار، کرور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کر
(کَ کُ)
نام رودی است در فارس و بر این رودخانه امیر عضدالدولۀ دیلمی پلی بسته است. (برهان) (ناظم الاطباء). این رود: از حد ازد از روستای کروان رود از پارس و روی به مشرق نهد و همی تا به استخر بگذرد بر جنوب وی و به دریای بختگان افتد. (حدود العالم چ ستوده ص 45). سرچشمۀ رود کر در ناحیۀ کروان بمسافت کمی در جنوب اوجان است و از سرچشمۀ رود پلوار چندان دور نیست. صاحب فارسنامه و جغرافیانویسان دیگر ایرانی گویند رود کر در قسمت علیا موسوم است به رود عاصی. اولین بند رود کر به بند مجرد موسوم و سدی قدیمی بود و چون خرابی به آن راه یافته بود به امر فخرالدوله اتابک چاولی در آغاز قرن ششم هجری مرمت گردید و آن را به نام وی فخرستان نامیدند و تا زمان حافظ ابرو هم به همین نام خوانده می شد. بند مهم رودخانه که زیر ملتقای رود پلوار به رودکر ساخته شده، مشهور به بند امیر یا بند عضدی است ویک قسمت آن معروف است به بند ’فنا خسرو خره’ بنام عضدالدوله دیلمی که آن بند را برای مشروب ساختن کربال علیا ساخت و بقول مقدسی آن بند از عجایب فارس بوده است. پائین ترین بندها بند قصار است که کربال سفلی رامشروب می کند. رجوع به جغرافیای تاریخی لسترنج صص 298-299 و فارسنامۀ ابن بلخی و فارسنامۀ ناصری شود
لغت نامه دهخدا
کر
کسیرا گویند که گوش او چیزی نشنود، کر مادر زاد زور، تاب، قوت، توان
فرهنگ لغت هوشیار
کر
((کَ رّ))
حمله کردن به دشمن در جنگ
تصویری از کر
تصویر کر
فرهنگ فارسی معین
کر
((کُ رْ))
گروهی آوازه خوان که آواز دسته جمعی اجرا می کنند
تصویری از کر
تصویر کر
فرهنگ فارسی معین
کر
زور، توان، قوت
تصویری از کر
تصویر کر
فرهنگ فارسی معین
کر
((کَ))
ناشنوا
تصویری از کر
تصویر کر
فرهنگ فارسی معین
کر
((کُ رُ))
پیمانه ای برای آب که در اصطلاح شرع هر یک از طول و عرض و عمق آن سه وجب و نیم باشد
فرهنگ فارسی معین
کر
اصم، ناشنوا، آرزو، مراد، مطلوب، مقصود، توان، زور، قدرت، قوت، قوه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کر
صخره، پرتگاه صخره ای، کرختی و بی حسی اعضای بدن، به توده ای از زراعت درو شده گفته شود، که در جمع یک جا شود.، گوسفندی که بدون شاخ است، سنگ بزرگ، گاوی که کمرش سفید است.، بیخ گلو، غره شدن به چیزی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کردعلی
تصویر کردعلی
(پسرانه)
کرد (فارسی) + علی (عربی) مرکب از کرد (نام طایفه ای) + علی (بلندمرتبه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کرشمه
تصویر کرشمه
(دخترانه)
ناز، عشوه، غمزه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کرم
تصویر کرم
(پسرانه)
بزرگواری، بخشندگی جوانمردی، لطف، احسان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کرم الله
تصویر کرم الله
(پسرانه)
بخشش و لطف خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کروخان
تصویر کروخان
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی فرزند ویسه در سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کریم
تصویر کریم
(پسرانه)
بخشنده، سخاوتمند، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کریمه
تصویر کریمه
(دخترانه)
مؤنث کریم، بخشنده، سخاوتمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کرین
تصویر کرین
جرثقیل یا کرین (Crane) وسیله ای متحرک، چهار چرخه و مجهز به بازوی تاشویی که در انتهای آن سکویی قرار دارد. روی سکو دوربین قرار می گیرد و فیلم بردار، مدیر فیلم برداری و گاه حتی کارگردان هم پشت آن می نشینند. جرثقیل می تواند به جلو و عقب حرکت کند و بازو هم قادر به بالا و پایین رفتن است. عموما این دستگاه ها، برقی یا هیدرولیکی هستند، برخی از انواع آنها هم با دست راه می افتند. حرکت این وسیله نرم و روان است و میدان عمل وسیعی را در اختیار می گذارد. انواع کوچک این جرثقیل ها را تولیپ می نامند. تولیپ برای فیلم برداری در خارج از استودیو بسیار مفید است
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از کروماکی
تصویر کروماکی
فرایند پرده آبی یا کروماکی (Chroma Key) تکنیکی در فیلم سازی و عکاسی است که برای ترکیب دو یا چند تصویر یا ویدئو بر اساس رنگ استفاده می شود. این تکنیک به ویژه در جلوه های ویژه (VFX) سینما، تلویزیون، و رسانه های دیجیتال کاربرد دارد. در این روش، یک رنگ مشخص (معمولاً آبی یا سبز) به عنوان پس زمینه انتخاب می شود که بعداً در مرحله پس تولید با تصویر یا ویدئوی دیگری جایگزین می شود.
مراحل فرایند پرده آبی
1. انتخاب رنگ پس زمینه:
- معمولاً از رنگ های آبی یا سبز به عنوان پس زمینه استفاده می شود، زیرا این رنگ ها کمتر در رنگ پوست انسان و لباس های معمولی یافت می شوند و به راحتی می توان آن ها را در مرحله پس تولید حذف کرد.
2. فیلم برداری با پس زمینه آبی یا سبز:
- سوژه در مقابل پرده آبی یا سبز قرار می گیرد و فیلم برداری یا عکاسی انجام می شود. مهم است که نورپردازی یکنواخت و بدون سایه بر روی پرده باشد تا رنگ به طور یکنواخت ثبت شود.
3. پس تولید و حذف رنگ:
- در مرحله پس تولید، با استفاده از نرم افزارهای ویرایش ویدئو، رنگ پس زمینه (آبی یا سبز) حذف می شود. این فرایند به عنوان `کیینگ` (Keying) شناخته می شود.
4. جایگزینی پس زمینه:
- پس از حذف رنگ، تصویر یا ویدئوی دیگری به جای آن قرار می گیرد. این تصویر می تواند یک صحنه مجازی، یک محیط دیگر، یا هر تصویر دیگری باشد که مورد نظر است.
کاربردهای پرده آبی
1. فیلم سازی:
- استفاده از جلوه های ویژه برای ایجاد محیط ها و صحنه های غیرممکن یا هزینه بر. مانند صحنه های علمی-تخیلی، فانتزی، یا اکشن.
2. پخش تلویزیونی:
- ایجاد پس زمینه های مجازی در برنامه های خبری، هواشناسی، و برنامه های گفتگومحور.
3. عکاسی:
- برای ترکیب تصاویر مختلف و ایجاد جلوه های ویژه در عکاسی تبلیغاتی و هنری.
4. بازی های ویدئویی:
- ایجاد محیط های سه بعدی و ترکیب شخصیت ها با پس زمینه های دیجیتال.
مزایای پرده آبی
1. انعطاف پذیری:
- امکان ترکیب صحنه های مختلف و ایجاد محیط های مجازی بدون نیاز به ساخت لوکیشن های واقعی.
2. صرفه جویی در هزینه:
- کاهش هزینه های ساخت و ساز لوکیشن ها و انتقال به مکان های دور.
3. ایجاد جلوه های ویژه:
- امکان ایجاد جلوه های ویژه و صحنه های تخیلی که در واقعیت قابل اجرا نیستند.
چالش ها و نکات مهم
1. نورپردازی:
- نورپردازی یکنواخت بر روی پرده بسیار مهم است تا رنگ به طور کامل و بدون سایه ثبت شود.
2. انتخاب رنگ مناسب:
- رنگ پرده باید به گونه ای انتخاب شود که کمترین تداخل را با رنگ های موجود در صحنه و لباس ها داشته باشد.
3. کیفیت تجهیزات:
- استفاده از دوربین ها و نرم افزارهای با کیفیت برای به دست آوردن نتایج بهتر در فرایند کیینگ.
فرایند پرده آبی یکی از ابزارهای قدرتمند در صنعت سینما و تلویزیون است که با استفاده از آن می توان جلوه های ویژه ای ایجاد کرد که به تجربه بیننده عمق و هیجان بیشتری می بخشد.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از کراهت
تصویر کراهت
زشتی، ناپسندی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کرامت
تصویر کرامت
رادی، بزرگواری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کروی
تصویر کروی
گویالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کره
تصویر کره
گوی، گویال
فرهنگ واژه فارسی سره