کسی که گوشش نمی شنود، ناشنوا زور، قوه، تاب و توان، برای مثال ملک آن باشد کاو را به سخن باشد دست / ملک آن باشد کاو را به هنر باشد کر (فرخی - ۱۰۶) کام، مراد، مقصود، آرزو، کام و گرکسی که گوشش نمی شنود، ناشنوا زور، قوه، تاب و توان، برای مِثال مَلِک آن باشد کاو را به سخن باشد دست / مَلِک آن باشد کاو را به هنر باشد کر (فرخی - ۱۰۶) کام، مراد، مقصود، آرزو، کام و گر