جدول جو
جدول جو

معنی کذج - جستجوی لغت در جدول جو

کذج
(کَ ذَ)
معرب و مأخوذ از کده، و کندۀ فارسی. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کده که خانه و جای باشد. (آنندراج). خانه و جای باش. (ناظم الاطباء). مأوی. (از اقرب الموارد). رجوع به کده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کذا
تصویر کذا
چنین، همچنین، چنین است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرج
تصویر کرج
دکمه، گوی گریبان، چاک پیراهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاج
تصویر کاج
درختی خودرو با برگ های سوزنی و میوۀ مخروطی شکل، کاژو، ناژو، ناجو، نوژ، نوج، نشک، وهل
سیلی، پس گردنی، کشیده، لت، چک، صفعه، برای مثال مر اورا گشت گردن و سر و پشت / سربه سر کوفته به کاج و به مشت (عنصری - ۳۶۳)

کاش، برای مثال تعبیر چیست؟ یار سفر کرده می رسد / ای کاج هرچه زودتر از در درآمدی (حافظ - ۸۷۶)
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول، دوبین
کاج خوردن: سیلی خوردن، پس گردنی خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنج
تصویر کنج
گوشه، زاویه، چین و شکن، چروک
فرهنگ فارسی عمید
دروغ گفتن، خبر دادن بر خلاف عقیده خود خواه عقیده مطابق واقع باشد یا نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذج
تصویر لذج
فرو خوردن آب، ستیهیدن پیش کسی درخواستن و سئوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیج
تصویر کیج
دم بریده (خر) : ، چاروا یی که زیر گلو و زیر دهانش ورم کرده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوج
تصویر کوج
رحلت کوچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمج
تصویر کمج
بن ران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنج
تصویر کنج
گوشه و بیغوله، زاویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلج
تصویر کلج
پیچ و خم زلف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذا
تصویر کذا
چنین، چنین است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ککج
تصویر ککج
تره تیزک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذر
تصویر کذر
احمق ابله نادان: (برین شش ره آمد جهان را گذر چنین دان که گفتم ترا ای کذر،) (خجسته سرخسس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کخج
تصویر کخج
علف جارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرج
تصویر کرج
گوی گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبج
تصویر کبج
خر دم بریده: (ندانی ای بعقل اندر خر کبجه بنا دانی که با نر شیر بر ناید ستردن (سروزن دهخدا) گاو ترخانی ک) (غضائری)، هر چاپایی که زیر دهانش ورم کرده باشد گویند: (کبجه شده است)
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است که دارای برگهای باریک و دراز، تنه آن راست و ستبر می باشد و چون برگهای آن یکدفعه نمی ریزد همیشه سبز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذج
تصویر عذج
نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بذج
تصویر بذج
پارسی تازی شده بره بزغاله
فرهنگ لغت هوشیار
کذا: محال باشد سیری نمودن از نعمت کذی بریدن از خدمت تو نیز محال 0 (عنصری) یا کذی و کذی 0 چنین و چنان: گفتش ای ابله کذی و کذی ای ترا جهل سال و ماه غذی 0 (حدیقه)، فلان و فلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرج
تصویر کرج
((کَ))
گودی گریبان، چاک پیراهن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کذا
تصویر کذا
((کَ))
این چنین، چنین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کذب
تصویر کذب
((کِ ذْ))
دروغ، دروغ گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کذر
تصویر کذر
((کَ ذَ))
احمق، ابله، نادان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کفج
تصویر کفج
((کَ))
کف صابون، کف شیر، کف آب دهن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاج
تصویر کاج
پشت گردنی، سیلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلج
تصویر کلج
((کَ یا کِ))
سبد گرمابه و کناس که بدان سرگین و پلیدی ها را کشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلج
تصویر کلج
((کُ))
چین و شکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاج
تصویر کاج
درختی است با برگ های سوزنی که چون یک دفعه نمی ریزند، همیشه سبز به نظر می آیند. از ساقه آن شیرابه ای تراوش می کند که در مجاورت هوا سخت می شود. کاژ، ناژ، نوژ، ناج هم گفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاج
تصویر کاج
دوبین، لوچ. کاچ، کاژ، کوچ هم گفته شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاج
تصویر کاج
کاچ، کاش، کاشکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنج
تصویر کنج
((کِ))
بزرگ جثه و قوی هیکل (فیل)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کذب
تصویر کذب
دروغ
فرهنگ واژه فارسی سره