شکن و چین باشد. (حاشیۀ لغت فرس اسدی چ اقبال ص 61). چین و تا. (ناظم الاطباء). چین و شکن. (فرهنگ فارسی معین). شکن. چین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - کلج برکلج، چین در چین. (فرهنگ فارسی معین) : فری زان زلف مشکینش چو زنجیر فتاده صد هزاران کلج بر کلج. شاکری بخاری (از لغت فرس). به موی کاکل و آن زلف مشکین فتاده صد هزاران کلج در کلج. ابوشکور (از آنندراج). و رجوع به کُلچ شود
سبد حمامی باشدکه بدان زبال کشند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 61). سبدگرمابه بان و کناس را گویند که بدان سرگین و پلیدیهاکشند. (برهان). مزبله و سلۀ کناس. (انجمن آرا) (ازآنندراج). سبد حمامی و کناس که بدان سرگین و پلیدیها کشند. (ناظم الاطباء). سبد زبالۀ گرمابه بانان. سبدکودکشان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : صد کلج پر از گوه عطا کرده بر آن ریش گفتم که بر آن ریش که دی خواجه همی شاند. طیان (از لغت فرس)