جدول جو
جدول جو

معنی کذا - جستجوی لغت در جدول جو

کذا
چنین، همچنین، چنین است
تصویری از کذا
تصویر کذا
فرهنگ فارسی عمید
کذا
(کَ)
چنین. یقال فعلت کذا و کذا. (منتهی الارب). کلمه ای است مرکب از ’ک’ تشبیه و ’ذا’ اشاره بمعنی مثل این و چنین. (از ناظم الاطباء). و صاحب منتهی الارب در ذیل معانی حروف آرد: کذا بر سه وجه آید: 1- دو کلمه و باقی براصل خود باشد یعنی کاف تشبیه و ’ذا’ی اشاره، مانند:رأیت زیداً فاضلاً و رأیت عمراً کذا. 2- کلمه واحدی است مرکب از دو کلمه که آن را از غیر عدد کنایه آرند کما فی الحدیث انه یقال: للعبد یوم القیامه اتذکر یوم کذا و کذا و فعلت کذا و کذا. 3- کلمه مرکبی است که آن را کنایه از عدد آرند پس موافق با این (ان ّ) است در ترکیب و بناء و ابهام و احتیاج به تمیزو مخالف است با آن از آن جهت که در صدر ننشیند و تمیزش واجب النصب باشد و بکار نرود غالباً مگر معطوف ٌعلیه. (از منتهی الارب). و رجوع به اقرب الموارد شود.
- کذا و کذا، همچنین. چنین و چنین. (ناظم الاطباء).
- ﷲ کذا، کلمه تعجب و مدح است که در استغراب و استعظام چیزی بکار رود. (از اقرب الموارد).
- لیلهکذا، امشب و یا آن شب. (ناظم الاطباء).
- هکذا، همچنین. (ناظم الاطباء). بر کذا، هاء ’تنبیه’ داخل شود و گویند: هکذا. (از اقرب الموارد).
، چندین، و هو کنایه عن العدد تنصب مابعدها علی التمییز. یقال: لی عنده کذا درهما، کما تقول عندی عشرون درهما. الکاف حرف التشبیه و ذاللاشاره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کذا
چنین، چنین است
تصویری از کذا
تصویر کذا
فرهنگ لغت هوشیار
کذا
((کَ))
این چنین، چنین
تصویری از کذا
تصویر کذا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کسا
تصویر کسا
(پسرانه)
عبای ضخیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ذکا
تصویر ذکا
(پسرانه)
خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کذاب
تصویر کذاب
ویژگی فرد بسیار دروغ گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هکذا
تصویر هکذا
این چنین، همچنین، به همین ترتیب، برای مثال از حکیمان خراسان کو شهید و رودکی / بوشکور بلخی و بوالفتح بستی هکذا (منوچهری - ۱۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
(وَ کَ دَ)
همچنین. (آنندراج) (از غیاث)
لغت نامه دهخدا
(کَذْ ذا)
سنگی نرم همچو کلوخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و چه بسا که نخره باشد. واحدش کذّانه است. (از اقرب الموارد). رجوع به نخره شود
لغت نامه دهخدا
(کُذْ ذا / کِذْ ذا / کُ)
دروغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَذْ ذا)
دروغگوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کثیرالکذب. (اقرب الموارد) ، مکار. حیله باز. غدار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِقْ قَ)
دروغ گفتن. کذب. کذبه. کذّاب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). کذب. کذبه. (منتهی الارب). کذب. (اقرب الموارد). رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
دروغ گفتن. کذاب. کذب. (اقرب الموارد). کذب. (منتهی الارب). رجوع به هر یک از این مصادر شود، تکذیب. نیک انکار کردن کاری را. قوله تعالی: و کذبوا بآیاتنا کذاباً (قرآن 28/78). (از ناظم الاطباء). رجوع به تکذیب شود
لغت نامه دهخدا
(کَذْ ذا)
تثنیۀ قادمه، دو پستان پیشین مادگان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَذْ ذا بَ)
مؤنث کذّاب. (از اقرب الموارد). زن دروغگوی، مرد دروغگوی. (ناظم الاطباء). رجوع به کذاب شود
لغت نامه دهخدا
(کَذْ ذا نَ)
واحد کذّان. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کذان شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کذائی. معهود. آنچنانی: با آن اخلاق کذایی. (یادداشت مؤلف). رجوع به کذا شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کذایی. رجوع به کذایی و کذا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کذا فی الاصل
تصویر کذا فی الاصل
چنین است در بن
فرهنگ لغت هوشیار
زیرک و تیز هوش شدن، تیز خاطر شدن، زیرک شدن، زود دریافت کردن، تیزی خاطر تیز دلی هوشمندی. توضیح: آن بود که از کثرت مزاولت مقدمات منتجه سرعت انتاج قضایا و سهولت استخراج نتایج ملکه شود بر مثال برقی که بدرخشید و وسط بود میان خبث و بلادت خبث در جانب افراط و بلادت در جانب تفریط (از اخلاق ناصری 5- 94)، آفتاب خورشید مهر، التهاب شدت گرمی. خور تیز هوشی زیرکی نپراش، افروختن زبانه کشیدن، تیزی خاطر تیز دلی هوشمندی. توضیح: آن بود که از کثرت مزاولت مقدمات منتجه سرعت انتاج قضایا و سهولت استخراج نتایج ملکه شود بر مثال برقی که بدرخشید و وسط بود میان خبث و بلادت خبث در جانب افراط و بلادت در جانب تفریط (از اخلاق ناصری 5- 94)، تیز خاطر شدن، تیزی خاطر تیز دلی هوشمندی. توضیح: آن بود که از کثرت مزاولت مقدمات منتجه سرعت انتاج قضایا و سهولت استخراج نتایج ملکه شود بر مثال برقی که بدرخشید و وسط بود میان خبث و بلادت خبث در جانب افراط و بلادت در جانب تفریط (از اخلاق ناصری 5- 94)، نای بریدن، اخگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذا
تصویر اذا
چون برای آن که پس ناگاه رنجه کردن، رنجه شدن، رنجش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذالک
تصویر کذالک
یعنی مثل آن و همچنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذا و کذا
تصویر کذا و کذا
چنین و چنان بهمان و بهمان به گونه دشنام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذاب
تصویر کذاب
دروغگوی، مکار، حیله باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذایی
تصویر کذایی
کذائی: در تازی نیامده چنینی
فرهنگ لغت هوشیار
هم چنین بهمین ترتیب این چنین. یا وهکذا. و همچنین: بهر مریدی یکی از اسما الله را اجازه میدهند که تکرار کند و قابل گردد که یکاسم دیگر فوق اسم اول باو اجازه دهند وهکذا تا مرتبه هفتم اذکار که آخرین مربته است. یا هکذا فعلل و تفعلل. بهمین ترتیب قیاس کن وقس علی هذا (دار اصطلاح علما و طلاب دینی متدوال است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکذا
تصویر هکذا
((ها کَ))
به همین ترتیب، این چنین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کذاب
تصویر کذاب
((کَ ذّ))
دروغگو، مکار، حیله گر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کذایی
تصویر کذایی
ساختگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کلا
تصویر کلا
سراسر، روی هم رفته، همگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غذا
تصویر غذا
خوراک، خوراکی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کذب
تصویر کذب
دروغ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کذاب
تصویر کذاب
دروغگو
فرهنگ واژه فارسی سره
دروغگو، ناراستگو
متضاد: راستگو، صدیق
فرهنگ واژه مترادف متضاد